یادداشت نسترن امیری
1403/11/4
اگر مثل من تنها اطلاعاتی که از ونگوگ دارید اینِ که یه نقاش معروف هلندیه ، حتماً این کتاب رو بخونید. بر خلاف طرح جلد خوش آب رنگ کتاب، زندگینامه خود ونگوگ خیلی دردناک و ناراحت کننده بود. کتاب، قصه زندگی ونسان ونگوگ بین ۲۱ تا ۳۷ سالگی هست. ونسان ونگوگ هیچ وقت آدم معتبر، محترم و موفقی توی زندگیش نبوده و همیشه برای زندگی به کمک ها و حمایت های مالی و عاطفی، برادرش «تئو» وابسته بوده. توی زندگی شخصی هم هیچوقت عشق واقعی رو تجربه نکرده، به خاطر شخصیت عجیب و رنجوری که داشته هیچ زنی بهش علاقه مند نمی شد.💔 یه آدم دمدمی مزاج و عصبی بود که خیلی زود امیدش رو از دست می داد. بیشتر ایام عمرش، گرسنگی و فقر رو تحمل کرده و هیچوقت سبک زندگی و شغل ثابتی نداشت و با اینکه سالها از عمرش رو صرف نقاشی کرد هیچ وقت به شهرت و ثروت نرسید و دو سال آخر عمرش رو توی یک آسایشگاه روانی با هزینه برادرش «تئو» بستری شد و در نهایت توی سی و هفت سالگی به خاطر فقر و بیماری خودکشی کرد. همینقدر تلخ و غم انگیز...💔🥺 📌ونسان و تئو هر روز برای هم نامه می نوشتن و منبع اصلی این کتاب هم همین نامه نگاری هاست. 📌اگر کتاب ژرمینال امیل زولا رو خونده باشید، توی منطقه بوریناژ بین مرز بلژیک و فرانسه، معدنچی های معادن زغال سنگ از یه روحانی مهربان و فداکار صحبت میکنن که همین ونسان ونگوگ بوده که به عنوان مُبلغ مذهبی یه مدتی کار می کرده و قصه اش رو توی شور زندگی میخونیم. 📌ونسان ونگوگ و امیل زولا بعد از انتشار ژرمینال همدیگه رو توی پاریس یک بار ملاقات میکنن. 📌ونگوگ در «ارل» بعد از این که یه خانم توی فاحشه خونه از گوشش تعریف میکنه و به شوخی ازش درخواست میکنه که گوشش رو بهش هدیه بده، تصمیم می گیره گوشش رو بِبُره و براش هدیه بفرسته. این داستان مفصل توی کتاب اومده. کتاب پر احساس و روان و خوش خوانی بود با اینکه ناراحتکننده بود، ولی ارزش وقت گذاشتن داشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.