یادداشت محتشم

 محتشم

1401/02/16

                فقط چند ساعت فرصت داشتم . بعد از چند روز حبس در خانه ، بالاخره مي توانستم بيرون بروم  سريع تكاليف نصف و نيمه ام را جمع كردم و روانه ي مدرسه شدم . هيچ كس در خانه نماند ، هر كس سراغ كار خودش رفت . وضعمان به گونه اي است كه واقعا از فردايمان خبر نداريم . پس شايد اين فرصت طلايي ديگر پيش نيايد . در راه جاني را ديدم . مشغول گفت و گو شديم . اما همين كه به خود جنبيديم ، صداي غرش تانك ها در آمد و صاحبان شهر فرياد مي زدند : بيرون ، ممنوع ! 
كتاب ، در اصل ماجراي زندگي كريم عبودي ، خانواده و دوستانش ، در شرايط اشغال فسلطين توسط اسرائيلي ها بود . در اين بين خود كريم ، برادرش جمال ، هوپر و جاني از شخصيت هاي پررنگ داستان بودند . آنها در رام الله زندگي مي كردند و هر يك دغدغه ها و داستان خاص خود را داشتند . 
موضوع كتاب ، جديد و غير كليشه اي بود . نويسنده سراغ چهره ي ديگري از جنگ رفته بود كه كمتر در كتاب هايي كه ديده و خوانده بودم ، مشاهده كردم . نه فقط از سختي و رنج ها گفته بود ، و نه سراغ عده اي خاص كه پشت سنگر ها مي جنگند ؛ بلكه درباره ي خانواده اي نوشته بود كه غير نظامي بودند و دخالتي در جنگ نداشتند و حتي ماجراهايي هم كه برايشان پيش مي آمد ، پر از ابتكار و ايده هاي نوين بود . در اين كتاب همين كه جنگ محوريت نبود و به عنوان همه چيز ، قرار داده نشده بود ؛ نكته ي قابل توجهي است . اينكه در اين بين عشق جمال و ويولت ، علاقه ي كريم به فوتبال و ماجراي درست كردن زمين با هوپر و جاني ، روابط دوستانه شان با هم و... چاشني كار شده بودند ، قصه را پر كشش تر و زيبا تر كرده بود . 
مهم ترين چيزي كه در اين كتاب به چشم مي خورد ، توصيف دقيق فضا و مكان است . من به عنوان كسي فلسطين را نديدم و تصوري هم از جنگ ، به خصوص چنين جنگ هايي كه شهري هستند ، نداشتم ، مي توانستم خيلي خوب خودم را در موقعيت داستان فرض كنم و همچنين اطلاعات جالبي هم درباره ي اوضاع . شرايطي كه در اثر جنگ به وجود آمده ، تاثيراتي كه روي زندگي ها گذاشته و برخورد صهيونيست ها با مردم ، خوب نوشته شده بود . مثلا اينكه حكومت نظامي برقرار مي شود و مردم نمي توانند جز ساعتي كه اسرائيلي كه اعلام مي كنند ، از خانه بيرون بيايند . يا اينكه اسرائيلي به آبروي مردان هم رحم نمي كنند و مجبورشان مي كنند كه جلوي خانواده هايشان ، لباس هايشان را در بياورند . البته بعضي جاها هم نويسنده در توصيف ها افراط كرده بود و چيزهايي را گفته بود كه اطلاعات خاصي نمي دادند و موجب كسل شدن خواننده مي شود كه البته تعدادشان كم است . 
علاوه بر اين برخي اتفاقات هم خيلي خوب نوشته شده بودند . مثلا زماني كه كريم تير خورد و گلوله وارد بدنش شد ، هم شرايط مكاني و هم حس و حال او به خوبي بيان شده بودند . 
شخصيت پردازي هاي داستان هم خوب بود . اما جاي قوي تر شدن داشت . خصوصيات باطني شخصيت ها بهتر وصف شده بودند ولي از نظر ظاهري ، همه ي افراد كامل و دقيق توصيف نشده بودند . مثلا اينكه كريم پسري رويا پرداز است و آرزوهاي بزرگ دارد ، هوپر با وجود اينكه با وضعي خراب و ژوليده در اردوگاه پناهندگان است ، مهربان است و ايده هاي بكري دارد . ويولت كمي بي ادب است ، جمال گاهي خودخواهي مي كند و زورگو مي شود . اما مثلا همين ها به خوبي از نظر ظاهري پردازش نشدند ، مثلا مادر و پدر كريم ، فرح ، عزيزه ، ويولت و... . 
احساسات شخصيت ها هم در برخي قسمت ها ، مي توانست زيباتر و بهتر گفته شود تا خواننده بتواند بيشتر با آنها همراه شود و دركشان كند . مثلا زماني كه سر جمال به كولر خورد و خون مي آمد ، كريم به عنوان برادر نگرانش نبود و ويولت حتي اين قضيه برايش بيشتر مهم بود ! يا صحنه اي كه حسن عبودي مي خواست لباس هايش را در بياورد و سربازهاي اسرائيلي او را به زور از ماشين بيرون آوردند ، احساسات بي تفاوت كريم و مادر خانواده برايم قابل درك نبود . بهتر بود كمي نگران و دلسوزانه تر جلوه داده مي شدند . 
قوت قلم نويسنده خوب بود و متني روان و ساده را مقابل چشم خوانندگان قرار مي داد . پيچيدگي خاصي وجود نداشت و به نحوي بود كه آدم دلش بخواهد به خواندن ادامه دهد ، يعني پركشش بود . در كنار اين مورد ، چاشني طنز گونه اي هم كه وجود داشت ، ارتباط گيري خواننده را راحت تر مي كرد . به خصوص در صحبت هاي كريم و جمال كه معمولا با هم دعوا ها و كلكل هاي طنز آميزي داشتند و ديالوگ هاي رد و بدل شده بينشان جذاب بود . از زاويه ي ديگري هم اگر بخواهيم نگاه كنيم ، در ميان تلخي هاي داستان و ماجراهاي جنگ و تاثيراتش ، اين قسمت هاي طنز گونه ، كتاب را متعادل مي كرد . 
از ساختار كه بگذريم ، از نظر ظاهري هم جلد كتاب جالب بود . عكسي ساده و در عين حال پيچيده . داستان را بيان مي كند ؛ اما به گونه اي نهفته كه خواندن كتاب ، كشفش مي كند . همچنين در دست خيلي سبك و راحت به نظر مي رسيد . نام انتخابي هم هوشمندانه و مثل خود داستان ، به دور از كليشه بود . 
در كل داستاني فوق العاده توصيفش مي كنم . اينكه زاويه ديد نويسنده ، زاويه اي جديد بود را از هر چيزي بيشتر دوست داشتم و مي توانم بگويم جزو تنها داستان هاي مربوط به جنگي بود كه با وجود اين قضيه ، آرام و دلنشين باشد . 
" ناگهان روحيه ي كريم به كلي عوض شد ! احساس غرور كرد و اعتماد به نفسش بالا رفت . آن ها در آن تكه زمين كوچك كاري كرده بودند ، كارستان ! آن ها راستي راستي زمين را از آن خود كرده بودند ..."
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.