یادداشت بتول فته پور
2 روز پیش

کتاب خاطرات خانه اموات تجربهای عمیق و متفاوت برای من بود؛ نه فقط بهخاطر محتوای داستانیاش، بلکه بهخاطر آنچه در لایههای پنهان آن جریان دارد. داستایفسکی با زبانی ساده اما روانشناسانه، سفری را آغاز میکند به درون روح انسان، جایی که خوبی و بدی در هم تنیدهاند و مفاهیم مرگ، رهایی، توبه و انسانیت به شکلی بیپرده و گاهی دردناک به تصویر کشیده میشوند. در طول خواندن این کتاب، بارها با خودم فکر کردم: چه چیزی یک انسان را از دیگری متمایز میکند؟ آیا مجازات واقعاً اصلاحگر است یا صرفاً شکننده؟ شخصیت اصلی داستان، که مثل خود داستایفسکی در تبعیدگاه زندگی میکند، بهتدریج نگاهی تازه به انسانهایی پیدا میکند که تا پیش از آن شاید فقط برچسب «جنایتکار» به آنها میزد. این کتاب برای من فرصتی شد برای دیدن انسانها فراتر از اشتباهاتشان. از همه بیشتر، آن لحظاتی مرا تکان داد که نویسنده از تنهایی و خرد شدن روح سخن میگفت؛ جایی که انسان با همه زخمهایش، هنوز میکوشد خود را در دل تاریکی حفظ کند. به نظرم داستایفسکی در این کتاب ثابت میکند که حتی در سیاهترین لحظات، چیزی از نور و امید درون آدمها باقی میماند. در پایان، خانه اموات فقط داستانی از تبعید نیست؛ بلکه دعوتی است به اندیشیدن، به مهربانتر بودن، و به فهم عمیقتری از انسان. و این همان چیزیست که آن را برایم ارزشمند و ماندگار کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.