یادداشت ریحانه شهبازی
1404/3/19
به هر تقدیر، او داشت تلاش میکرد. در همان حال که او را تماشا میکردم که خود را برای این آزمون آماده میکرد، اسقفها، رؤسای دانشکدهها، پزشکان و اساتید، پدرسالارها و معلمهای سختگیر را میدیدم -اما امیدوار بودم که او آنها را نبیند- که همگی با فریادهای خود باران هشدار و اندرز بر سرش فرو میباریدند. نمیتوانی این کار را بکنی، نباید آن کار را بکنی! فقط اساتید و محققان اجازه دارند روی چمن راه بروند! خانمها بدون معرفینامه اجازهی ورود ندارند! زنانِ رماننویسِ جویای نام و محترم از این طرف! به این ترتیب، مانند جمعیتِ پشت نردههای میدان مسابقهی اسبدوانی، بر سرش فریاد میکشیدند، و آزمون او این بود که بدون نگاه کردن به چپ و راست از روی مانع بپرد. به او گفتم، اگر بایستی که دشنام بدهی، مسابقه را باختهای؛ همینطور اگر باستی تا بخندی. اگر تردید کنی یا دستپاچه شوی، کارَت تمام است. انگار تمام پولم را روی او شرط بسته باشم، به او التماس کردم، «فقط به فکر پریدن باش!» او مثل پرندهای از روی مانع پرید. اما بعد از آن مانعی دیگر بود، و مانعی دیگر. نمیدانستم طاقت دارد یا نه، زیرا تشویقها و فریادها اعصابخردکن بود. اما او نهایت تلاشش را کرد. فکر کردم، کار مری کارمایکل آنقدرها هم بد نیست، با توجه به اینکه نابغه نیست، بلکه دختر گمنامی است که نخستین رمان خود را در اتاقی اجارهای مینویسد، بیآنکه از آن چیزهای مطلوب -وقت و پول و فراغت- بهرهی کافی داشته باشد. همونقدر که انتظار داشتم گیرا و قابل درک بود. اینکه وولف حدود صد سال پیش مسئلهی حقوق زنان رو با تمرکز بر فاکتورهای اقتصادی بررسی کرده، واقعاً تحسینبرانگیزه. فقط تو یه سری از بحثهای حوزهی جنسیت محتاطانه پیش رفته بود یا یه جنبههایی از قضیه رو ندیده بود که به نظر میرسه با توجه به زمان نگارش کتاب، عجیب نیست. در کل خوندنش رو توصیه میکنم؛ چون با وجود مشکلی که گفتم، خیلی از مسائلی که مطرح میکنه بعد از این همه سال هنوزم برای مخاطب ملموسه. البته این نکته از طرفی واقعاً باعث تأسفه و نشون میده چرا هنوز صحبت از حقوق زنان ضروریه...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.