یادداشت نرجس درزاده

نرجس درزاده

نرجس درزاده

5 روز پیش

        بندگی نخواهم نمود.

به گمانم این مهم ترین حرف جویس در این کتاب بود.استیون قرار است که کشیش بشود در فرقه ی یسوعی ها.او سال ها آداب و مناسک کلیسا را انجام می دهد.بدون چرا و بدون آنکه دنبال علت بگردد.از خدایی می ترسد که خدای او نیست.خدای آن هاست.واژه هایی که در زبان آن ها [مدرسین اومی چرخد واژه های او نیست.
((زبانی که با آن سخن می گوییم قبل از آنکه زبان من باشد زبان اوست.واژه هایی مثل وطن،مسیح،آبجو،خداوند که بر لبان او می آید چقدر فرق می کند با وقتی که بر لبان من می آید!من نمی توانم این واژه ها را بگویم و بنویسم و قرار و آرام خود را از دست ندهم.زبان او،که تا این اندازه بیگانه است،همیشه برای من یک زبان عاریه خواهد ماند.من واژه های این زبان را نساخته و نپذیرفته ام.صدای من در برابر آن ها مقاومت می کند.روح من در سایه زبان او می فرساید.))
بعد از وعظ بلند مدرس ی درباره ی گناه ها و خطاهای انسان و جهنم و جاودان بودن در آن می هراسد و به توبه از گناهان خود روی می آورد. و پس از آن سعی می کند با وسواس کامل به حواس خود،بینایی،شنوایی،لامسه خود را پاک نگاه دارد.اما هربار در کلیسا باید به گناهان گذشته ی خود اعتراف کند،گذشته ای که پاک نمی شود.او که اکنون سست شده با درخواست کشیش که از او می پرسد واقعن می خواهد به فرقه ی کشیش های یسوعی بپیوندد،دو دل می شود و بعد به این قطعیت می رسد که او برای کشیش شدن آفریده نشده است.او برای هنرمند شدن آفریده شده،نگاه او به اشیا و انسان ها متفاوت است.او با فاصله به مردم نگاه می کند.کاری که هنرمندان انجام می دهند.جایی خود می گوید:باید از عقل به هنر رسید.و شاید برای این نمی خواسته کشیش شود که عقلانیتی در جملات آن ها ندیده است.
بعد از نقطه ی عطف کتاب یعنی از زمانی که استیون به کشیشان پشت می کند.بقیه ی کتاب روند تکامل و هنرمند شدن او و گفت وگوی او با دیگر دوستانش را بیان می کند.
کتاب جویس درخشان است.اگر پروست را خالق[مادلن.صحنه پردازی ها و توصیفات ظریف بدانیم و استاد به گذشته و آینده نقب زدن.جویس را باید استاد زمان حال بدانیم .جویس به طرز فوق العاده ای روایت را به پیش می برد.دیالوگ ها سیال،روان،عالی اند و شخصیت ها به خوبی ساخته و پرداخته شده اند و هریک صدایی منحصر به فرد دارند.استیون یک شاعر است و جویس هم شعر بسیار نوشته.به نظرم این کتاب کاملن از مردمک های یک شاعر نوشته شده.همه چیز در حالت ناپایداری و محو شدن است،چرا که چشم شاعر با جنونی ظریف[کتاب حقیقت و زیبایی،بابک احمدیبه گردش در می آید و شاید این همان تعریف سیالیت ذهن باشد.ازرا پاوند او را از همین رو نویسنده ای امپرسیونیست خوانده.آن هم در دوره ای که بسیاری شاعران سعی می کردند به سبک نقاشان امپرسیونیست بنویسند و اغلب ناموفق بوده اند.این کتاب نقد محکمی نیز به دین و حکومت ایرلند می زند.در واقع جویس بی پرده سخن می گوید و سیستم کلیسای آن دوران را به زیر سوال می برد.
دانش جویس هم البته ستودنی ست از عهد عتیق و عهد جدید،تاریخ ایرلند و افسانه های یونان و البته شاعران ی که شعرشان را در کتاب آورده.
کتاب جویس کتابی نیست که بتوان یک نفس خواند.چون جملات اغلب به صورت زنجیره ای به هم مرتبط اند.
و اگر خواستید این کتاب را بخوانید با ترجمه ی منوچهر بدیعی بخوانید که این اثر درخشان را به خوبی به فارسی برگردان کرده و علاوه بر آن بسیاری از ارجاعات جویس را به کتاب های دیگر در صفحات آخر خود آورده.
.
خواندن جویس،تجربه ای بی نظیر برای من بود و امیدوارم شاهکار او یعنی اولیس نیز به زودی به فارسی برگردان و چاپ شود.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.