یادداشت سید علی مرعشی

زائر افسون شده
        زائر افسون شده
"تو اصلا درک می‌کنی که" جمال و کمال خلقت" یعنی چی؟
بله، من جمال اسب‌ها را قشنگ درک می‌کنم.
یک‌باره از جای خود پرید و خواست توی گوشم بزند:«مگر اسب جمال و کمال خلقت است؟!»

آن چیزی که فکرش‌ را می‌کردم نبود. روایت قصه در این کتاب و شباهت آن با ماجراهای که دن کیشوت از سر‌گذراند و یا شخصیت داستان با زوربای یونانی از همان فصول ابتدایی آشکار می‌شود و در مقاله‌ی انتهایی کتاب نیز به این مسأله اشاره شده است. نقطه قوت کتاب مسأله سفر و رفتن شخص حیران داستان ما به عمق استپ‌های روس و دیگر شهرها است. در این سفرها با اسب‌ها که به‌راستی زیباقامتان طبیعت هستند آرام می‌گیرد و گاه به هیجان می‌افتد. 
بزرگترین نقد من به این اثر -برخلاف نظر تالستوی که به صورت دو پهلو قدرت آفرینش شخصیت‌های متنوع و پر‌رنگ و لعاب پاشنه‌ی آشیل یا مرکز ثقل کتاب دانسته بود- که از باوری شخصی نشأت می‌گیرد این است که میزان رضایتمندی مطالعه‌ی یک اثر نباید پس از خواندن نقد یا توضیحات پیرامونی «افزایش چشمگیری» داشته باشد که حداقل برای من این‌گونه بود. به طور خاص در این کتاب خلأ محتوایی که من‌ را درگیر کند و موضوعی که کنجکاوی من را برانگیزد به وضوح به چشم می‌خورد و سیر حوادث و اتفاقات متنوع نیز از آفرینش این شور باز‌می‌ماند.
حتی گفتگوی مترجم این اثر با سروش صحت در کتاب باز نیز من را قانع نکرد که لسکوف را حداقل یا این کتاب ضلع سوم مثلثی بدانم که دو بخش دیگر آن داستایوفسکی و تالستوی هستند.
مخاطب این متن حتما با هوشمندی درک می‌کند که موضع بنده به معنای نفی هرگونه معنا یا بی‌حکمت‌بودن ماجراهای زائر افسون‌شده نیست اما خب عیار فایده‌ای که از این داستان به‌دست‌می‌آید، راضی‌کننده نبود.

پ: نمی‌توان از حق گذشت و از تلاش مترجم محترم و توضیحات مفید ارائه‌شده‌ی ایشان گذشت. این کار نمونه‌ی بارزی از احترام مترجم به خواننده‌های فارسی‌زبان بود.
      
1

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.