یادداشت محمد

محمد

محمد

1403/7/28

سه گانه ی نیویورک
        شهر شیشه ای
شروعی طوفانی اما پایانی عجیب و شاید ضعیف
اول و حدودا وسط داستان اطلاعات قدرتمندی به خواننده منتقل می‌کنه که خیر از یه پایان معرکه میده اما اونجوری که انتظار داشتم تموم نشد و هر سوالی که نویسنده تو اوایل داستان مطرح کرده بود بی جواب گذاشت یا حداقل من یه جوابی نرسیدم
 یه جاهایی احساس کردم شاید نویسنده میخواد غیر مستقیم یه پیامی رو برسونه مثل اونجا که کوئین خیلی پیاده روی های عجیب غریب میکرد و چ بسا آدم خیال می‌کنه که نکنه مثل راه رفتن های پیتر استیلمن یه نقشی رو روی زمین می‌کشه که حتی خود کوئین هم یجا اشاره به این موضوع می‌کنه: «شاید راه رفتن من هم داره نوشته آیی رو رو زمین میندازه»
یا اونجا که تو داستان اسم خود نویسنده (پل استر) وارد رمان میشه.
ولی خب من یکی که برداشتی از این اشارات نتونستم داشتم باشم.
یه جایی هم به رمان دن کیشوت ارجاع میده و از اونجایی که من این رمان رو نخوندم ارتباطش رو نتونستم متوجه بشم شاید اگه این رمان رو خونده بودم متوجه هدف نویسنده میشدم.
هدفی که میتونم از داستان نتیجه بگیرم پوچی و نهیلیسم هستش، چه قبل از ماجرای کارگاهی و چه بعدش و خیلی به سمت و سوی رمان کارگاهی نمیره، بخاطر همین شاید بعضیا با هدف خوندن رمان کارگاهی سمت این رمان بیان و مایوس بشن‌.

ارواح
کارآگاه خصوصی تو این داستان درنهایت به نوعی با خودش مواجه میشه با کسی که مثل خودش کارآگاهه و وظیفه داره کسی رو که تقریبا هیچ کاری نمیکنه رو زیر نظر بگیره.
تو هر دو داستان برخورد بین کارآگاه و فرد تحت نظر از هدف های نویسنده‌ست و تقریبا همه حرفش رو تو همین برخورد ها میزنه.
به نظر من این داستان شباهت هایی هم به فیلم فایت کلاب داره.

اتاق در بسته
توی هر سه داستان روبرو شدن شخصیت راوی و حریفش (یا رفیقش) رو داریم که اوج داستانن و به زیبایی نگارش شدن جوری که آدم رو میخکوب میکنن.
داستان سوم هم به صورت کلی شبیه داستان های قبلیه ولی بنظرم جذابیت های بیشتری رو از لحاظ مهیج بودن داستان داره؛ یک سری اسامی و اشیا در داستان ها تکرار میشن که باعث مرتبط بودن این سه رمان شدن و سرنخ هایی هستن که بشه رمان سه گانه نیویورک رو درک کرد.
بنظرم برای اینکه بشه منظور نویسنده رو کامل درک کرد، به خوندن نقد های مختلف و شاید خوندن چند باره رمان نیاز هست.
یجایی هم خوندم که رمان درباره بحران هویت هم حرف میزنه، راجب اینکه چرا افراد تو هر سه داستان اسم اصلیشونو عوض میکردن و با هویت جدید زندگی میکردن تا بتونن از محدودیت های اجتماعیشون خارج بشن؛ که البته بنظرم منطقی و درست بود بخاطر همین ترجیح دادم اینجا عنوان بشه.
در آخر می‌خوام بگم که رمان ها بصورت تک تک آنچنان شاید مفهومی رو نرسونن یا جذابیت نداشته باشن ولی بعد از خوندن هر سه اثر مفهوم نویسنده آشکار میشه و از خوندن لذت میبرید، پس پیشنهاد من اینه که یا سمت این سه گانه نرید یا حوصله کنید ( و با وجودی که مباحث تکراری تو هر سه داستان هست) کامل سه گانه رو بخونید.

از اونجا که بعد از خوندن هر کدوم از این سه گانه بلافاصله بعدش نظرم رو نوشتم،  تفاوت برداشتی تو نوشته هام برای رمان اول و دوم و  رمان آخر دیده میشه بخاطر همین تو این متنی که میخونید بنظر میرسه اول نسبت به رمان رضایت خاطر نداشتم ولی آخر متن از رمان خوشم اومده، که البته همین طور هم هست😊،ولی ترجیح دادم نوشته ایی که تنظیم کردم رو ویرایش نکنم❤️💎
      
125

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.