یادداشت فاطمه مفرد

        فکر میکنم  باید بین مردم  ‌آن دیار زیتون زندگی کرد که بشه فرق بین واقعیت و خیال این داستان تشخیص داد ولی قطعا  اون درد و رنج و غم عمیقی که کتاب به تصویر کشیده  وجود داشته و وجود داره و از 1948 به بعد برای لحظه ای گلوی فلسطین رها نکرده اما کتاب برای من خالی و سرد بود از ایمان از مقاومت از امید انگار بغض فقط تو گلو میموند  نمیتونست بشه گلوله و فریاد و آوار بشه رو سر صهیونیست ها، انگار سنگ ها از سر ایمان و غیرت پرتاب نمیشدن وصرفا بازی خطرناک چندتا نوجوون بوده  شاید اگه طوفان الاقصی  سکوت نمی شکست باور میکردم شاید اگه شهید یحیی سنوار عصا رو لحظه‌ی آخر پرتاب نمی‌کرد باورم میکردم  اما الان باور کردنش غیرممکنه
      
22

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.