یادداشت ثنا
1403/11/24
بوی تند قهوه ترک، مخلوط شده با پوست پرتقال فضا رو پر کرده. صدای «خندههای بلند» رو میشنویم. خونهای امن در تهران سالهای شصت. این خونه جایی که دستکشهای مشکی بدون ترس از روی ناخنهای قرمز نارنجی تند کَنده میشن، روسریهای بزرگ و بیقواره روی شانه میافتند، صدای موسیقی بدون ترس بلند میشه و مهمتر از همه، «زنها» شنیده میشن. صحبت میکنند، بحث میکنند و بلند بلند میخندند. پناهگاهی که آذر نفیسی برای شاگردهای محبوبش آماده کرده و هر پنجشنبه با چای تازه دم و قهوه ترک منتظرشون میشه. اونها برای چند ساعت از فشارهای اجتماعی، ترس، سرنوشت گنگ و نامعلوم، همسری آزارگر، کابوسهای زندان و نگاهها به ادبیات پناه میآرن. ناباکوف، جیمز، فیتجرالد و استن… #لولیتاخوانی_در_تهران داستانی واقعی، شاید بشه گفت یک زندگی نامه از آذر نفیسی، استاد دانشگاه تهرانه. اون سالهای نزدیک به انقلاب از امریکا به ایران برگشته و تدریس رو شروع میکنه. و با رخ دادن انقلاب و جنگ همه چیز برای اون و آرزوهاش پیچیده میشه. در نهایت تصمیم میگیره «دانشگاه» کوچک و چند نفری خودش رو با قوانین خودش داشته باشه… و باز هم کتابها راهی برای فرار هستند. کتاب رو دوست داشتم اما فصل اول برام فوقالعاده بود. پنج شنبه صبحها منم خودم رو بین میترا و ساناز میدیدم، نون خامهای میخوردم و از لولیتا میگفتم. فصلهای بعدی استرس و اضطراب آذر رو میفهمیدم و زندگی میکردم؛ اخبار جدید، حذف شدنها و قوانین احمقانه… با کتاب چند تا مشکل سلیقهای داشتم، اما مهم نیست. اگه سطح متوسط رو به بالایی دارید میتونید از خوندنش لذت ببرید و شما هم به جمع انسانهایی بپیوندید که نیازمند جلسههای پنجشنبه صبح هستند:) [دو شات اسپرسو + یه اسکوپ بستنی وانیلی + گردو خرد شده 🍨] 🎧From eastern lands
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.