یادداشت سمیه زارعی
3 روز پیش
در پوچ ترین روزهای زندگیم کتاب رو خوندم و کتاب انگار تلنگری بود برای من، برای قدر دانستن... علی رغم تمام رنجی که این روزها تحمل میکنم با خوندن کتاب تصمیم گرفتم قدر آسمان را بیشتر بدانم. من ترجمه ی خشایار دیهیمی را خواندم به نظرم بسیار گیرا و عالی بود. کتاب را دوباره خواهم خواند به نظرم شروع خوبی برای آشنایی با آلبرکامو بود. قرار بود کتاب از پوچی حرف بزند اما برای من هر ثانیه تلنگری برای قدر دانستن زندگی بود. به نظرم همه ی ما در زندگی لحظاتی از تفکرات مورسو را داشته ایم که برای اتفاقات رخ داده پیرامون زندگیمان این سوال را بپرسیم "خب که چه؟" و مورسو فقط جرات زیادی برای بیان کردن اونها داشت. وقتی کتاب تمام شد این شعر فروغ فرخزاد را دوباره خواندم: به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد و به جویبار که در من جاری بود و به ابرها که فکر های طویلم بودند... مي آيم مي آيم مي آيم و آستانه پر از عشق مي شود و من در آستانه به آنها كه دوست مي دارند و دختري كه هنوز آنجا در آستانه پرعشق ايستاده سلامي دوباره خواهم داد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.