یادداشت Soli

Soli

Soli

1404/4/14

        "در این دنیا هر چیزی را که دل‌تان بخواهد به دست نمی‌آورید. درواقع تئوس به شما خواهد گفت که در هیچ دنیایی چیزی را که بخواهید به دست نمی‌آورید." 

خب، اینم از این. بیشتر از یک سال طول کشید تا عیدی پارسال رو بخونم.
جلد اول؟ جالب بود، خوشم اومد. اساسا نثر تری دیری همیشه برای من جذابه، فکر می‌کنم لیست خریدش رو همین با همین لحن طنزی که داره می‌نویسه.
جلد دو؟ خب، یه کم ناامیدم کرد. انتظار یه چیز خفن‌تر رو داشتم، اما حس کردم یه جورایی فقط ماجراهای اولی دارن تکرار می‌شن.
جلد سه؟ از همه قشنگ‌تر بود. به این می‌گن یه پایان درست و حسابی! نه اون‌قدر تلخ و وحشتناک که با بهت و خشم و اشک رهات کنه و نه اون‌قدر شیرین مثل اکثر کتابای نوجوان، از اون شیرینیایی که می‌دونی تو زندگی واقعی نیست.
به نظرم هر خواننده باهوشی باید متوجه می‌شد که اون قهرمانی که تئوس مدت‌ها دنبال کرد و برای پیدا کردنش سختی کشید، کی بود. اگر متوجه نشدید، به قول نویسنده دست از کتاب خوندن بردارید، بی‌خیالش اصلا. البته نویسنده هیچ‌وقت این رو نگفته، شاید هم گفته، نمی‌دونم یادم نیست. اصلا نمی‌دونم چرا گفتم به قول نویسنده.
به هر حال، خیلی مجموعه جالبی بود و از خوندنش لذت بردم. 
از همون روز جشن مزخرف مدرسه و رفتارایی احمقانه بچه‌ها که با فرو کردن سرم تو کتاب ازشون در امان موندم، تا همین الان که وسط امتحان ریاضی و منطق نشستم پاش تا ببینم عاقبت آتش‌دزد چیه. 
شخصیت تئوس دوست‌داشتنی و جالب بود، اما فکر کنم نظر بقیه ایزدها رو بیشتر می‌پسندم. به قول زئوس، آدم‌ها الان شعور استفاده از آتش رو ندارن. شاید اگر یه روزی به اندازه ایزدها عمر بکنن به این شعور برسن، اما فعلا نه. 
اما خب ما اینجایی‌م، نه؟ الان اینجایی‌م و بال جادویی هم نداریم که تو زمان به عقب برگردیم و دست تئوس رو بگیریم و بگیم "به این آتیش دست نزن برادر، بذار همین‌جا باشه. آدما رو ولشون کن، اونا بدون آتیش هم از پس کشتن هم‌دیگه و نابود کردن همه‌چیز برمیان. اگر خوب باشن و واقعا آدم باشن، باز هم بدون آتیش از پس خودشون برمیان. یادمه تو کتاب تاریخم خوندم که کشف آتش یکی از بنیادی‌ترین اتفاقاتی بود که زندگی بشر رو به کلی تغییر داد. کشف! می‌بینی؟ حتی زحمت تو رو هم کاملا به اسم خودشون زدن؛ تئوس دیگه کیه؟ "ما" آتیش رو "کشف" کردیم! چرا می‌خوای الکی خودت و اون ایزد انتقام بدبخت رو عذاب بدی؟ زندگی‌تو بکن، نکتار و آمبروزیا بخور و کیف دنیا رو ببر. ته‌ش هم اگر خواستی بری، با خیال راحت برو. هرچی نباشه تو یه نیمه‌ایزدی، مثل ما که نیستی. دلت هم مهربونه و خلاصه خیلی خوبی در کل. آخرش هم سر از بهشت درمیاری و...
ولی دیگه کسی تو رو به یاد نمیاره، هیچ‌وقت. می‌شی مثل اون‌همه خدا و الهه و رب‌النوع دیگه که به فراموشی سپرده شدن. 
Oblivion. 
ولی من جای تو بودم، اهمیتی نمی‌دادم. اونی که باید یادش بمونه، حتی اگر یه مورچه کوچولو زیر خاک هم باشی یادش می‌مونه. بقیه رو سَنَنه؟ بذار اصلا بقیه یادشون بره، هوم؟ بذار کسی هیچ‌وقت نفهمه پرومتئوسی هم بوده و ال کرده و بل کرده؛ همون‌طور که تا چند سال دیگه کسی یادش نمی‌مونه fateme. H هم بوده و زندگی کرده. خیلی پرروام، نه؟ دارم خودم رو با یه نیمه‌ایزد مقایسه می‌کنم! ولی بهت برنخوره آقای تئوس، دست‌کم من وجود دارم.
خلاصه که، اگه دست نزنی به آتیش و فراموش بشی، برای همه‌مون بهتره، بیشتر از همه برای خودت. اون‌طوری چند هزار سال بعد هم یه الف‌بچه نمی‌شینه هر کاری که کردی رو زیر سوال ببره. گرچه من کارت رو زیر سوال نبردم، واقعا دمت گرم که به فکر ما بودی، خدا خیرت بده. باور کن هرچی می‌گم، فقط به خاطر خودته. برای خودت، خوشحالی‌ت، راحتی‌ت. وگرنه برای من چه فرقی می‌کنه؟ ایزد انتقام که سراغ من نیومده که جیگرم رو در بیاره. حالا چه تو آتیش رو به ما آدما بدی، چه ندی.
صلاح مملکت خویش، خسروان دانند."
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.