یادداشت آبی
1404/5/24
بعضی کتابها را نمیتوانی در دست بگیری و مدام بخوانیشان؛ بعضی کتابها وقفهای میطلبند برای نفس گرفتن. مجالی میخواهند برای غرق نشدن در دریای بیپایان حسرت. کتابهایی که دست میشوند و گلویت را میفشارند، درست همانجایی را که بغضهای فروخفتهات را پنهان کردهای. هارداسان سوژهای دارد که نمیگذارد پشت هم بخوانیش. نمیگذارد پیاپی بشنویش. هارداسان دعوتت میکند تا برای یکبار هم به میان سیلِ دنیاطلبی اهالی سیاست بروی. هارداسان تو را به خانهی ترکخوردهی پیرزنی میخواند که جز آقای پرزیدنت، کسی در آن پای نمیگذارد. هارداسان روایت اشکآلودی است که بر هزاران ایکاش و اما و اگر استوار است، و جز کلمه، چه چیزی میتوانست بار تمام سکوتها و ناگفتههای این مرد بیتکرار را به دوش بکشد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.