یادداشت لعیا عرب

99 بادکنک قرمز
        خدای من!
اولین چیزی که می‌خوام بگم اینکه به این کتاب خیلی کمتر از لیاقتش بهش توجه شده و شاید اصلا بهش توجه نشده ولی همین برام یه نشونه بود که قراره یه چیز خفن بخونم!
شروع کتاب بدون هیچ صبر و تأملی شمارو تو دام میندازه ؛
۱.روایت از اولین لحظات دزدیده شدن یک بچه. 
۲.اوضاع مشوش دور و بر استفانی بخاطر گم شدن خواهرزاده‌ش.
۳.فضای آروم زندگی مگی و غم کهنه دزدیده شدن نوه‌ی کوچولوش.
حالا اینکه چطوری این ۳ زاویه دید به هم متصل میشن و یک داستان واحد رو تشکیل میدن ، لذت فهمیدنش رو به عهده‌ی خودتون میزارم.
شخصیت پردازی کتاب خیلی خوب بود و بامهارت تونسته بود اوضاع و احوال چند فرد با شرایط کاملا بیربط به هم رو به خوبی توصیف کنه و من به عنوان خواننده به خوبی کارکترها تو ذهنم شکل میگرفت!
روند داستان شمارو خیلی مجذوب خودش میکنه و میتونم بهتون قول اینکه ۱۵۰ صفحه آخر رو بدون مکث بخونید رو بدم.
حتی اگر به ژانر هیجان انگیز علاقه زیادی ندارید هم این کتابو بهتون پیشنهاد میکنم چون با وجود مگی و جیم ، داستان یه لطافت خاص و دوست داشتنیی داشت!
در آخر به عنوان تجربه خوندن یک کتاب معمایی _ هیجان انگیز خیلی ازش لذت بردم.
پ.ن۱ : جیم دوست داشتنی من!
پ.ن۲ : رابطه استفانی و اما کاری کرد برای بار هزارم به اینکه خواهر ندارم غبطه بخورم.
پ.ن۳ : *خطر اسپویل* صفحه ۳۴۰ و حس حیرت و قرار گرفتن کم کم تیکه های پازل در کنار همدیگه>>>>>
      
1

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.