یادداشت مهدی لطف‌آبادی

پاییز فصل آخر سال است
        نسیم مرعشی رو از همشهری داستان می‌شناسم و داستان‌ کوتاهش که جایزه‌ی تهران رو برده بود. شاید اگه اون داستان رو نخونده بودم امتیاز بیشتری به این کتاب می‌دادم. 
داستان درباره‌ی سه تا دختر تیپیکاله... دختر رمانتیک که لیلاست... دختر ضعیف تحت سلطه که شبانه‌ست و دختر پرانرژی و حامی که روجاست... اما مشکل من با همین تیپیکال بودن شخصیت‌هاست... لیلا نه بیشتر می‌شکنه نه بالاخره می‌تونه خودش رو جمع و جور کنه... شبانه هیچ عصیانی نداره و هیچ شکست بیشتری هم نمی‌خوره... تنها روجاست که تغییر می‌کنه شخصیتش.
درباره‌ی شخصیت‌های مرد که البته فرعی هم هستند این قضیه بیشتر نمود پیدا می‌کنه... ارسلان یک بار هم شده چیز خوبی از خودش نشون نمی‌ده که ما یه ذره باهاش همدل بشیم... همیشه داره دعوا می‌کنه که ما برای ضعف شبانه بیشتر دل بسوزونیم... میثاق هم که یه شخصیت آرمانیه... روشنفکر، کتابخون، فعال دانشگاهی، یک عاشق فوق‌العاده که تنها اشتباهش هم تا آخر داستان به نفع خودش تموم می‌شه.
نقاط قوتی هم داشت... شخصیت‌پردازی‌ها قوی بود اما به نظرم می‌تونست بیشتر توی دل شخصیت‌ها بره و کندوکاو کنه تا اینکه بخواد نشون بده بهمون چنین دخترهایی توی جامعه‌مون وجود دارند.
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.