یادداشت °•zari•°
1402/5/11
4.1
103
ديزي داركر با يك قلب مريض به دنيا آمده. حالا كل اعضای خانواده ديزی بعد از سالها دوري از هم قراره براي جشن تولد هشتادسالگي نانا-مادربزرگ ديزي- تو خانه عجيب و قديمی گوتيك اون تو يك جزيره جزر و مدي جمع بشن. همه از راه ميرسند؛ هر کدام رازی كه در دل دارد. وقتي بالاخره جزرومد میشود، گذرگاه دريایی زير آب فرو می رود و ارتباط آنها برای هشت ساعت با دنيا قطع میشه؛ ولی همزمان با فرا رسيدن نيمهشب نانا به قتل میرسه و راس هر ساعت يكي ديگر از اعضاي خانواده هم كشته میشه. حالا عمارت سيگلاس به زندان شده است، با قاتلی كه قصد جان تكتكشان رو داره. اعضاي خانواده قبل از اينكه آب دريا پايين بره و همه چيز معلوم بشه، بايد هم راز قتلها و هم رازهای گذشته را كشف بكنند... __________________________________________ بنظرم روند داستان کُند و اتفاقات خیلی ساده هستند. حتی بعضی از حدسیاتم درست بود. سنگ کاغذ قیچی از همین نویسنده بهتر بود🤏📚 و این کتاب ارزش خوندن نداره❌️ پلاتی که داشت کاملا غیر منطقی بود🤏😐
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.