یادداشت روشنا
1402/5/20
4.2
7
سومین کتاب و اولین کتاب بلندی بود که از داستایفسکی خوندم. آزردگان داستانی درباره عشق و نفرته؛ عشق و ایثارگری ناتاشا برای آلیوشای سادهدل و بیاراده، و وانیا برای ناتاشایی که عاشق فرد دیگهای شده؛ آزردگی دوطرفه ایخمنیف (پدر ناتاشا) و ناتاشا؛ کینهای که با فکر کردن هرروز و هرروزه به قلب دردمند و زخمخوردهای که هنوز در سینه میتپه، بزرگ و بزرگتر میشه و به آدم اجازه نمیده بتونه راه بخشیدن رو پیش بگیره و بذاره عشق بزرگتر از زخمها و رنجهاش باشه؛ شرارت شخصیت شاهزاده و زیرکی و پیروزیش در برابر انسانهای شریفی که تنها سلاحشون خشم و صبوریه... من از خوندن کتابهای غمگین و رنج کشیدن آدمها خیلی ناراحت میشم و معمولاً سراغ این مدل کتابها نمیرم؛ اما جالبه که داستایفسکی با وجود رنجهای فراوان، قدرتی به شخصیتهای داستان میده که به خواننده هم منتقل میشه و کمک میکنه داستان رو تا آخر ادامه بدی. " او واقعا خشمگین بود، اما شاهزاده آرام و خونسرد. چنین آدمهای رذل و فرومایهای همیشه در برابر آدمهای به اصطلاح بزرگوار پیروز میشوند و آدمهای شریف به قدری بزرگوارند که به راحتی فریب میخورند و به جای آنکه از راه قانونی وارد شوند، از روی نجابت و بزرگواری به هر حرفی تن میدهند."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.