یادداشت zeynab mohamadi
دیروز
جنگجوی پیناژه نمیدانم من سختپوست و سنگدل شده بودم یا کتابهایی که این مدت خواندم بیاثر و لوس بودند. اما بلاخره یکی پیدا شد بازی رها کردنکتابها از نیمه را بهم بزند و بهم ثابت کند بازی جادوی ادبیات ممکن است روزهایی متوقف بشود، اما هرگز پایان پیدا نمیکند. زهزه که تلفظ ژوزه درزبان اسپانیایی است، پسربچهی ۶ سالهایست که مثل هربچه دیگری که درفقر بهدنیا میآید، زودتر از سنش بزرگ میشود و چیزهایی را باتخیل بینظیرش احساس میکند. او مهربان است و میداند که معلم زشت و بدترکیبشان را هیچ مردی دوست ندارد و بهخاطر همین گلدان روی میزش برخلاف دیگر معلمها همیشه خالی است. زهزه آدم بدی نیست ولی دزدی میکند و گلی را توی گلدان معلمش میگذارد تا برای یک روز هم که شده تصور کند کسی هست که دوستش داشته باشد. زهزه خیالپرداز و بازیگوش است و مدام خرابکاری بالا میآورد. انقدر که خانواده پرتعدادش هی کتکش میزنند. تاجایی که وقتی اولینبار میخواهد با " پورتوگا " شنا کند و توی دریاچه بپرد، شرم میکند که لباسش را دربیاورد و کبودیهای بدنش را نشان مرد بدهد. زهزه و خانوادهاش فقیرند. ولی او میخواهد دانشمند و شاعر بشود و همهی این رازها را به درخت پرتقال کوچکی میگوید که حیاط پشتی خانه جدیدشان سبز شده. روزی برای اینکه شجاعتش را به درخت ثابت میکند قول میدهد که برای رفتن به مدرسه از ماشین مرد ترسناکی به نام " پورتوگا " آویزان بشود. او اینکار را انجام میدهد و بعد کتک مفصلی از پورتوگا میخورد انقدر که تصمیم میگیرد وقتی بزرگ شد حتما او را بکشد. اما این اتفاق نمیافتد و درادامه دوستی عجیب و غریب و فراموشنشدنی بین پورتوگا و زهزه که خودش را جنگجوی محلهشان پیناژه میداند، اتفاق میافتد. کتاب بیشتر از آنکه رمان باشد، روایتی داستانی از زندگینامهی نویسنده است. روایتی که شیرین است، دردآور است ولی عمیقا میچسبد. بهخصوص حالا که داریم شرایط سختی را تجربه میکنیم و حالا که مشغول غرق شدن درمشکلات مختلفیم به ما تلنگر میزند که شاید دوستی و مهربانی بتوانند برای لحظاتی آدم را از جهنمی که درش گیر افتاده نجات بدهند.
(0/1000)
نظرات
9 ساعت پیش
ممنون از یادداشت خوبت🥰✨ من فیلمی که از این کتاب ساختن رو دیدم به اسم "درخت پرتقال شیرین من" کلی هم با "زهزه" ی تنها و کوچولو گریه و همذات پنداری کردم😅💚
1
0
zeynab mohamadi
3 ساعت پیش
0