یادداشت اسب
1401/12/13
محرم ۹۸ خواندمش. و تازه فهمیدم چه شده: پس عباس و فرزندش، علی، را بفرستاد تا آنان را خاموش گردانند و گفت «سوگند به جانم، که بعد از این بسیار بگریند.» ولی و با او گفت «ای خواهرِ من، تو را سوگند میدهم سوگندِ مرا راست گردان. گریبان بر من مدر و روی نخراش و چون من هلاک شوم، زاری و شیون بر من بلند مکن.» مجالی بود برای آه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.