یادداشت یاسمن

یاسمن

یاسمن

1404/1/27

        دارم به این فکر میکنم که اگه فقط یک‌بار، فقط یک‌بار اون نگاه مادرانه رو از مادرش دیده بود، حالا کروئلا کی بود؟ شاید زنی عاشق، شاید مادری مهربون، یا حتی فقط انسانی معمولی... نه این هیولا با لبخندهای یخ‌زده و قلبی پوشیده از پالتوی پوستی و خز.
اون هیچوقت نمی‌خواست ترسناک باشه. نمی‌خواست دالماسین ها _سگ های خال خالی_رو بترسونه. اون فقط می‌خواست دیده بشه... زیبا، مهم، کافی.
حالا، صدای خنده‌ هاش توی سالن‌های سرد ویلای جهنمی می‌پیچه. همه ازش می‌ترسن. همه نگاهش می‌کنن. ولی هیچ‌کس نمی‌دونه... اون هنوز همون دخترِ کوچولو، با لباسی قرمز و چشم‌هایی که دنبال یک نگاه عشق می‌گردن. فقط دیگه کسی نمی‌مونه که ببینه.
      
10

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.