یادداشت
1401/1/15
"کاهن معبد جینجا" داستان سفر نویسنده یعنی وحیدیامینپور با جمعی از هنرمندان به مناسبت حادثه اتمی هیروشیما به ژاپن است. کتاب نثر روانی دارد اما بیشتر از توصیفات ژاپن از نگاه نویسنده، توصیف لحظات مواجهه نویسنده و خلقیات و اعتقاداتش با ژاپن است و این توصیف و مواجهه همراه با تضاد و طباقهای اعتقادی او با هرآنچه که میبیند تا پایان کتاب ادامه دارد. پس اگر قرابت فکری با یامینپور دارید خوشتان خواهد آمد و اگر ندارید احتمالا بخشهایی از کتاب صورتتان را چین میاندازید! چون حتی او کارش از اعتقادات هم گذشته بلکه حتی از ذائقه غذاییاش هم پررنگ حرف زدهاست. از همین روست که محکم میگویم مخاطب کتاب طیف موسوم به حزباللهی خواهد بود و یکی از بزرگترین گلههای من از نویسندگان جریان موسوم انقلابی این است که چرا تولیداتشان را فقط برای مخاطب شبیه خودشان مینویسند. اگر یامینپور قصدی در این باره نداشته که حداقل من میگویم به نظرم موفق نبودهاست. نمیگویم از اعتقاداتش کمتر میگفت اما فقط تمایلات فکری نزدیکانش را در تعریف ماجرا در نظر گرفته. یا دست کم نتوانسته طور متفاوتتری ببیند. اما او جمله طلایی درباره همسفران متفاوتش دارد که میگوید "آدمها از آنچه که در رسانهها میبینیم به ما نزدیکترند! " پس خواندنش به نخواندنش میارزد. در پایان کتاب ضعف بزرگی دارد که نمیشود نادیدهاش گرفت، نویسنده در طول این سفرنامه هیچ پاراگراف یا حتی جملهای با یک ژاپنی معمولی از جنس همانها که خوب نگاهشان کرده ندارد. هیچ! در تمام کتاب منتظر بودم او حتی با ایرانیهای ژاپنیبلد وقتی همراه شدهاست در این باره حرکتی بزند اما هیچ. یک بحث فوتبالی راه بیندازد. مثلا از جام جهانی بگوید. از سوباسا و ایشیزاکی، از علی کریمی، از ناکاتا، تاکاهارا، کیسوکه هوندا، کاواگوچی، یا دست کم به تکنولوژی سری بزند. از آیفون از اپل از سونی از تفاوتشان به کرهایها و چینیها اصلا یک چیزی بیندازد وسط، اما هیچ! با این حال یامینپور چالشهایی در گفتگو با یک باقیمانده از حادثه هیروشیما دارد که خواندن کتاب را در آن لحظات جذاب کردهاست. درست برعکس لحظاتی که از بوی ماهی میگوید!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.