یادداشت محمدامین اکبری
1400/11/27
3.8
9
به نام او یکبار پیش از این در ایام شباب این کتاب را نیمهکاره رها کرده بودم، نه اینکه کتاب بد باشد بلکه آنروزها یاد نگرفته بودم که نباید به هر دلیل واهی و الکی کتاب را نیمهکاره رها کرد آنروزها گمان میکردم کتابی که صفحاتیش مرا راضی نکرده صفحات آتیاش نیز مرا راضی نخواهد کرد و وقت مرا خواهد گرفت (وه که چه وقت گرانبهایی داشتم و دارم!) باری پس از آن یاد گرفتم مگر در معدود دفعاتی این عمل شنیع را انجام ندهم و یاد بگیرم که وقتی نویسنده زحمت نوشتن را که به مراتب دشوارتر از خواندن متن است بر خود هموار کرده من هم تنبلی نکنم و کتاب را تا آخر بخوانم و پس از آن نظر بدهم. خب این ماه این کتاب را خواندم در کل کتاب قابل قبولی بود. کتاب متشکل از شش قصه بود که در یک فضا و شخصیتهایِ ثابت روایت میشد داستانهای عجیب و رمزآلود در یک روستایِ ساحلیِ جنوب ایران. آنچه که از خواندنِ این کتاب دستگیرم شد این است که نمایشنامهنویس بودن ساعدی به شدت بر قصهنویسیش تاثیرگذار بوده است به طوری که شش قصه ترس و لرز را میتوان به شش تکپرده نمایشنامهای تشبیه کرد که لوکیشنها و پرسوناژهایِ ثابت دارند و هر شش تکپرده با تغییراتِ جزئی در فضا و شخصیتهای درگیر در آن بلافاصله میتواند پشت سر هم بر روی صحنه اجرا شود. به همین خاطر بیارتباط بودن قصهها با هم را -با اینکه لوکیشن و پرسوناژها ثابت است- میتوان توجیه کرد. فیالمثل در قصه اول جن به روستا میآید و وقایع عجیب و تاثیرگذاری در روستا رخ میدهد ولی در قصه دوم که انگار نه انگار چنین واقعهای رخ داده اصلا معلوم نیست اصلا این واقعه رخ داده؟ و یا اگر رخ داده پیش از قصه دوم بود یا پس از آن؟ هیچچیز مشخص نیست. اصلا چرا باید باشد؟ انگار هدف ساعدی این بوده که این شش حوادث عجیب و غریب را منفرداً بر اهالی عجیب و غریب این روستای عجیب و غریب پیاده کند و مخاطب خود شش مرتبه به اعجاب وا دارد. یا در قصه دوم خواهر زکریا به شکل فجیعی میمیرد ولی ما در داستانهایِ بعدی خصوصا جایی که خود زکریا حضور دارد، اصلا نبود خواهر و مرگش را درک نمیکنیم، انگار اصلا از اول چنین شخصیتی وجود نداشته. وجه دیگر نمایشنامهنویس بودن قصهنویس ما وفورِ دیالوگ در قصههاشه که در بعضی جاها اینقدر زیاد میشه که باعث ملال میشه خصوصاً که پیش از هر دیالوگ مینویسد فلانی گفت: ... بلافاصله بیساری گفت:.. باز دوباره، فلانی گفت:... خلاصه اینکه در استفاده از امکانات رمان که بخشیش توصیفه به جای آوردن دیالوگ ساعدی ضعیف عمل کرده. و اما لب کلام: از ترس و لرز خوشم آمد ولی این خوشآمدن دلیل نمیشود ضعفهای رایج داستانگویی نویسندههای ایرانی را درش نبینم و آنها را کتمان کنم ولی آنچه که میتوانم بگویم این است که جزو بهترین آثار نویسندگان ماست. والسلام
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.