یادداشت محتشم

 محتشم

1401/02/16

                بی شک کمی دیرتر یکی از زیباترین دیدگاه ها را نسبت به ظهور آقا امام زمان ( عج ) به خواننده های کتاب هدیه می کند. این داستان را شخصی که شغلش نویسندگی است ؛ روایت می کند و ماجرای کتاب از یک مراسم مولودی برای نیمه شعبان آغاز می شود . موضوع داستان واقعا جذاب بود ؛ چیزی که قطعا خیلی ها به آن فکر نکرده اند . وقتی همه با شور فریاد ( آقا بیا ! ) سر می دهند ؛ یک نفر از این میان ( آقا نیا ! ) را با صدایی رسا فریاد بزند ؛ قطعا برای همه تعجب آور است . اما فقط خدا می داند که ذکر قلب تک تک این افراد هم بنا به منافع خودشان آقا نیا بوده در حالی که فقط جوانی به نام اسد جرأت به زبان آوردن این حقیقت را داشت .  او  مورد توهین های به ظاهر پند حضار قرار گرفت ولی سکوتش سوال راوی بود . چگونه در برابر این سخنان سکوت می کرد و سرش را پایین انداخته بود ؛ او برای گرفتن جواب سوالش راهی دراز را طی و صحنه های عجیبی را دید در اصل او پا به دنیایی دیگر نهاد . 
کتاب از لحاظ شخصیت پردازی خوب بود ؛ زیرا ؛ تقریبا تمامی شخصیت ها که از دیدگاه راوی در موردشان صحبت می شد هم از لحاظ ظاهری و مخصوصا از لحاظ باطنی و اخلاقی بسیار به خوبی قابل تصور بود . 
مکان ها هم به همین شکل . همان مجلس مولودی و خانه ی راوی و .... هم قابل تصور بود و به درستی راجع بهشان توصیف شده بود . البته از انجایی که وارد عالم خواب شدند کمی سخت فضا را می شد تصور کرد البته چون برای هیچ کس چنین فضایی ملموس نیست طبیعی است که تصورش هم آسان نباشد . اما شخصیت پردازی ظاهری شخصیت اصلی خیلی خوب نبود ؛ یعنی توضیحات زیادی درباره ظاهرش داده نشده بود ؛ حتی نامش هم در کتاب وجود نداشت . 
نکته ی مثبت دیگری که در کتاب بود ؛ مقدمه فوق العاده اش است . مثل خیلی از کتاب ها با تشکر و توضیح درباره نویسنده ؛ شروع نشده بود . در کمی دیرتر ، نویسنده رمان خودش را مانند کودکی عجول در نظر گرفته و توضیحاتی درباره رفتارهای کودک یا غیر مستقیم ، همان رمان خودش داده . 
داستان شروع خیلی خوبی نداشت . با پرداختن بیش از حد به جزییات ، شروع ماجرا خیلی کسل کننده بود . از صفحه ی 12 تا 30 ،  فقط به تعجب و نصیحت های حاضران در مجلس به اسد ، اشاره شده و هیچ چیز تازه ای وجود ندارد . اما از وقتی که اسد حقیقت ها را به راوی گفت و چیزهای عجیب و تازه ای به آن نشان داد ، روند داستان عالی شد.  یعنی به گونه ای بود که منتظر ادامه اش باشی و نتوانی کتاب را از شوق ، زمین بگذاری . 
پایان داستان هم خوب بود . مخصوصا روایت ماجرایی از زبان علامه مجلسی که توجه من را خیلی جلب کرد . مخصوصا این جمله که حیف است نگویم : ( ما را با قواعد فضل و کرامتت بسنج نه با ترازوی عدل و عدالتت .  
به نظر من ، کمی دیرتر ، بیشتر مناسب جوان ها است  تا نوجوانان . یعنی کلمات و متن داستان در بعضی از قسمت ها نسبتا ادبيات سنگيني براي سنين پايين تر دارد. ولی در کل ، کمی دیرتر ، کتابی با مظمون بسیار قوی و زیبا است . کتابی که پرسش خوبی را بیان کرد : ( آیا آقا بیاهایی که می گویی از ته قلبت است یا تو هم منتظر نیامدن آقایی و اعماق وجودت  آقا نیا را فریاد می زنند ؟ )
        
(0/1000)

نظرات

خیلی خوب بود توضیحاتتون ولی نظرم جلب شد که فصل اول نظر شما رو جلب نکرده چون واقعا من زو جذب کرد و باعث شد عطش ام برای خوندنش بیشتر بشه