یادداشت یگانه
دیروز
مرگی با طعم شامپاین🥂 وای که این کتاب چقدر جذاب بود! از همون اول اون صحنهی شام با یه صندلی خالی و یه مرگ مبهم، فضای داستان انقدر مرموز و گیرا بود که اصلا دلم نمیخواست زمین بذارمش. هر فصل یکی از مهمونای اون شب رو بیشتر میشناسیم و کمکم میفهمیم هرکدوم یه چیزیو قایم کردن؛ همه مظنونن، همه یه چیزی رو از هم پنهان میکنن و تا لحظهی آخر نمیتونی مطمئن باشی قاتل کیه. اگه بگم روی آنتونی براون کراش نزدم، دروغ گفتم یه شخصیت مرموز و خونسرده با گذشتهای خاکستری که تا آخرش نمیدونی باید دوسش داشته باشی یا ازش بترسی! شخصیتها همه تیپهای خاص خودشونو داشتن: "آیریس مارل" خواهر کوچیکهی قربانی، رک و نسبتا باهوش. "جورج بارتون" شوهر دلسوزی که یه جاهایی زیادی مشکوک میشه و یه کمی خنگ ... "روت لسینگ" آچار فرانسهی خانوادهی بارتون؛ دستِ راست جورج توی شرکت و کاراش. عمهی رزماری و آیریس "لوسیلا دریک" که با حرفاش سرتو میخوره! و پسرش "ویکتور دریک" "استیون فارادی" و همسرش "الکساندرا فارادی" "کلنل ریس" و "سرگردْ کمپ" مشکلگشاهای پرونده و البته "رزماری مارل" همسر جورج؛ قربانی اصلی داستان، با اینکه از اول مُرده ولی تا آخرش سایهاش روی کل ماجرا حس میشه. مثل همیشه، سبک آگاتا کریستی پر از جزئیاته ولی اصلا خستهکننده نیست درست مثل یه پازل هیجانانگیز با پایانی بیهیاهو ولی دقیق و کوبنده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.