یادداشت Melika Z
3 روز پیش
واقعا دوستش داشتم. هیجانی و جنونی که توی نیمهی دوم کتاب حس کردم وصفنشدنی بود. نمیتونستم کتاب رو رها کنم و اصلا متوجه گذر زمان نشدم. هر چی داستان جلوتر میره انگار شما هم مثل شخصیت اصلی دچار جنون میشین و دیگه مرز واقعیت و خیال رو گم میکنید. تنها نکته منفی کتاب روند آروم و کند کتابه. شخصیت اصلی انگار ذهن فراری داره؛ مثلا چشمش به یه شمع میفته، بعد یاده شبهای دورهمی که شمع روشن میکردن میفته، بعد یاده دوست پسرش میفته، بعد یاده کدو حلوایی میفته، بعد یاده شیرینیهای زن همسایه میفته، و تمام چیزهایی که به یادشون میفته انگار با یه رشته نخ نازک به هم متصل شدن و اگه این خاطرات کمی بیربط شخصیت اصلی حذف میشد، به جرئت میتونم بگم کتاب از 370 صفحه میشد 170 صفحه!! در کل برای یه بار خوندن خوب و هیجانانگیز بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.