یادداشت پوریا زرشناس

        ارتش متجاوز بعث عراق شامگاه نهم آبان سال ۱۳۵۹ و در حالی که پنج روز از سقوط خرمشهر می‌گذشت، با زدن پل شناور روی رودخانه بهمنشیر، از سمت کوی ذوالفقاری قصد تصرف و اشغال آبادان را داشت که شهید «دریاقلی سورانی» متوجه حمله غافلگیرانه دشمن متجاوز شده و نیروهای مردمی و سپاه آبادان را از این حمله آگاه کرد. 
این کتاب گرانسنگ، ماجرا را با تکنیک سینمایی جابجایی دید ناظر، از قول چند شخصیت بیان می کند و به شیرینی هرچه تمام تر، این حماسه ی بزرگ را به زبانی ساده، آنچنان زمینی میکند که مخاطب باور می کند او هم می تواند یک دریاقلی سورانی باشد! و این درست است که شهدا، کسانی بودند که راه های آسمان را از راه های زمین، بهتر بلد بودند، اما همان ها، کسانی هستند که در نهایت سادگی، زندگی را به سر منزل مقصود می رسانند!
بر این اساس، مدافعان آبادان توانستند با حداقل امکانات، در حالی‌که نیروهای بعث مجهز به انواع تجهیزات و سلاح‌های پیشرفته بودند، تا غروب همان‌روز نیروهای بعثی را شکست داده و شهر و جزیره آبادان را از خطر حتمی نجات دهند.
داستان زندگی شهید دریاقلی سورانی؛ مردی بخشنده، شوخ‌طبع، هوشیار و البته بسیار شجاع. قهرمانی که با تصمیم درست و به‌موقع نگذاشت آبادان به سرنوشت خرمشهر دچار شود. دریاقلی اگر نبود شاید روزهای جنگ برای آبادانی‌ها طور دیگری رقم می‌خورد. دریاقلی سورانی مردیست که رکاب زد تا آبادان به دست دشمن نیفتد. شاید بسیاری از ما نام این مرد شجاع را نشنیده باشیم و از رشادت‌های ایشان چیزی به گوش‌مان نخورده باشد. اما او با درایت و اقدام به موقع‌اش کاری کرد که نامش همیشه در تاریخ این سرزمین جاوید باشد. او ثابت کرد که با یک دوچرخه اوراقی و یا حتی با پای پیاده هم می‌شود یک شهر را نجات داد. شهید «دریاقلی سورانی»، به مدافعان شهر پیوست و چندی بعد بر اثر انفجار گلوله خمپاره، به شدت مجروح شد؛ بطوری‌که پای راستش را از دست داد؛ لذا برای درمان با قطار به تهران اعزام شد؛ اما سرانجام بر اثر شدت جراحت وارده و خونریزی زیاد، در روز ۲۸ آبان سال ۱۳۵۹ مصادف با روز عاشورا در راه انتقال به بیمارستان به شهادت رسید و پیکر پاکش در قطعه ۳۴ بهشت زهرا (س) تهران به خاک سپرده شد.
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.