یادداشت کامران محمدحسینی
1401/10/7
برخی ایدههای اصلی کتاب: یک. درونمایه اندیشه سیاسی (و اصولا هرگونه اندیشه فلسفی و حکمی) در ایران آمیخته به رویکرد عرفانی و منظر شهودی است. به همین دلیل است که فیلسوفان ایرانی هر قدر هم که عقلگرا باشند (مشاییها) به هر حال دستی هم بر تصوف و عرفان دارند. (فارابی و ابن سینا) متفکران ایرانی حکمت را دست یافتن به معرفت میدانند و خود را به مانند متفکران غربی پایبند روشهای مشخص و ثابت (عقلانی) نمیکنند و هر جا لازم بدانند از دایره عقلانیت خارج میشود و به وادی عرفان و شهود و سلوک گام مینهند و نتایج آن را معتبر میدانند. دو. در اندیشه ایرانی و اسلامی دانش بر قدرت مقدم است. (برگرفته از تحقیقات فیرحی) در نتیجه همیشه معرفت بر قدرت برتری داده میشود و هم حکما، هم فقها و هم عرفا کسی را بهترین فرد برای قدرت سیاسی میدانند که معرفت داشته باشد. این معرفت نزد عرفا معرفت حاصل از سلوک عرفانی و راه یافتن به عالم قدسی است. معرفتی که مراتبی است. بالاترین معرفت از آن انسان کامل است. او در نظام هستی شناختی همچون مظهر اسم اعظم الهی است و از دیگران برتری دارد. انسان کامل صلاح حال دیگران را میداند. در نتیجه شایسته حکومت است. این همان نظریه برتری ولایت است که همیشگی است. پیوند این اندیشه با اندیشه شیعی از نسفی آغاز میشود. و بعدها در عرفای شیعی دیگر مثل حیدر آملی و سپس ملاصدرا تکام مییابد. سه. نظریه انسان کامل را بعدها ملاصدرا هم در فلسفه خود وارد میکند. ملا صدرا هم از سفر چهارگانه انسان سخن میگوید. انسان کامل ملا صدرا بعد از اسفار اربعه به خلق باز میگردد و بهترین فرد برای ریاست مدینه است. اما در عین حال نه نسفی و نه ملاصدرا قدرت سیاسی انسان کامل را بالاجبار نمیدانند. بلکه این ولایت باید به اختیار از سوی مردم انتخاب شود. چهار. تفکر عرفانی و شهودی همواره در ایران وجود داشته است و فیلسوفان نیز همیشه به سوی تفکر عرفانی سیر میکردند. تفکر عرفانی در دوره صفویه با تشیع و با فلسفه آمیزش یافت. ملاصدرا آمیزش فلسفه و عرفان را تئوریزه کرد و بعد فقها هم به عرصه تفکر عرفانی وارد شدند و پس از مدتی در عصر معاصر عرفا اصلا از حوزههای علمیه بیرون آمدند.
11
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.