یادداشت ملیکا خوشنژاد
1401/12/23
نظرم نسبت به كتاب خيلى تركيبيه. بعضى چيزاش خيلى خوب و بعضى چيزاش متوسط و بعضى خيلى بد بود. به صورت كلى اگه بخوام به آدما يه رمان فارسى معاصر خوب معرفى كنم اين كتاب به احتمال زياد جز انتخابهام نيست. زبان نويسنده و تسلطش به زبان فارسى و بازىهاى زبانىش خيلى برام دلنشين و حسادتبرانگيز بود. دوست دارم منم بتونم يه روز به چنين توانايىاى در زبان برسم. تسلط نویسنده به ادبيات، متون كهن، تاريخ و حتى وضع اجتماعى سياسى فعلى ايران و به ويژه تهران و حالا بوشهر هم ارزشمند بود. قطعاً مشخص بود كه براى نوشته شدن اين رمان تحقيق و مطالعهى گستره و عميقى صورت گرفته. اما شايد اين باعث ضعف کار هم شده. يه جاهايى احساس مىكردم انقدر كاراكتر با پیشزمینهها و دغدغههاى متفاوت ساخته شدن كه نويسنده خط روايى واحد داستان رو گم كرده و در تخيلاتش غرق شده و راهى جز ناتمام باقى گذاشتن ماجراها نداشته، نه اينكه مفهوم «ناتمامى» رو تونسته باشه درست منتقل كنه. حتى شخصيتها حالا كمى به جز سولماز عمق ندارن. انگار يه برش ازشون رو مىبينى و حتى اون برش هم كافى نيست. شخصيتها، روايت و ديالوگها تا عمق قلبت رسوخ نمىكنن و در سطح شعار و جملههاى زيبا باقى مىمونن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.