یادداشت محدثه ز

محدثه ز

محدثه ز

1404/4/11

        "شیوه‌های آموزشی دیوید مبتنی بر این ادعا بود که دوره کودکی افسانه‌ای رمانتیک است و او آن‌قدر بصیرت دارد که به آن میدان ندهد. کودکان آدم کوچولوهایی ضعیف و ناآگاه هستند که برای اصلاح ضعف و ناآگاهی‌شان باید از هر مشوقی سود جست. مثل شاه چاکا، آن جنگجوی بزرگ قبیله زولو، که لشکریانش را وا می‌داشت خاربوته‌ها را روی زمین پهن کنند و رویش راه بروند تا کف پاهایشان سفت و مقاوم شود، اگر چه این تعلیم در آن هنگام شاید به مذاق عده‌ای از آنان خوش نمی‌آمد، دیوید هم مصمم بود که پنه‌های ناامیدی را در وجود پسرش سخت‌تر کند و مهارت‌هایش را در زمینه استقلال از دیگران افزایش دهد. غیر از این، مگر چیز دیگری هم می‌توانست به او بدهد؟"

×بی‌خیال جلد اول مجموعه پاتریک ملروز

عرضم به حضورتون که خیلی نمیتونم در موردش این کتاب نظر بدم، چون جلد اول یک مجموعه پنج جلدیه و عملا هنوز هیچ چیز شروع نشده.
این کتاب بیشتر در مورد فضا، زمان و از همه مهم‌تر آدم‌هایی که اطراف پاتریک پنج‌ساله هستن، است. حضور شخصیت اصلی مجموعه یعنی پاتریک ملروز خیلی کمرنگه و بیشتر در کنار دیگران و در برخورد با دیگران دیده میشه.
داستان به بررسی پدر و مادر پاتریک می‌پردازه، آدم‌هایی که هستن و دیدگاهی که دیگران نسبت به‌شون دارن.
حقیقتا کتاب خاکستری‌ایه اما وقتی به دیوید ملروز می‌رسه همه چیز خیلی سیاه می‌شه و این سیاهی برای‌این برای من جذابه که چطور یک آدم می‌تونه این‌قدر مستبد باشه؟ این رفتارها ناشی از عقده‌هاشه یا جنون؟
پدر پاتریک یک دیکتاتور واقعیه و مادرش هم یک معتاد دائم‌الخمر که از ترس همسرش گاها غریزه مادری‌شو سرکوب میکنه و محبت‌ش رو از پاتریک دریغ.
پاتریک تنهاست و عملا رها شده و البته گاها توسط پدرش آموزش‌ می‌بینه یا بهتر بگم شکنجه میشه و احساسات به شدت سرکوب شده‌ای داره.
من فکر میکنم این کتاب بیشتر یک پیش درآمد یا توجیه برای رفتارها و عملکرد پاتریک در جلدهای بعدیه. (هیچ ایده‌ای در مورد داستان کلی مجموعه ندارم، صرفا نظر منه.)
فکر می‌کنم باید حداقل یک جلد دیگه از این مجموعه بخونم تا تصمیم بگیرم ادامه میدم یا نه.
‌
پ.ن۱: جلد کتاب اشاره به اتفاقی داره که اگر کتاب رو بخونید متوجه می‌شید. اما از نظر من این انجیر به شده نمادی از کودکی پاتریک و شخصیتی که دارن ازش می‌سازن.

پ.ن۲: تندیس نچسب‌ترین کرکتر سال 2020 هم میدم به ویکتور که عملا بخش‌هایی که توش حضور داشت رو رد می‌کردم چون باهاش ارتباط برقرار نمی‌کردم. ب_ب
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.