یادداشت رزالین.
1403/9/26
《حسام سارای کافر را از المان به ایران کشاند و امیرمهدی شد و به کربلا برد. حالا من ماندم و گوش دادن های شبانه به نجوای قرآنش... تماشای عکس های پرشورش... عطر گلاب مزار پر فروغش... آنجا من ماندم و دو انگشتر.》 سیر کتاب طوری بود که فکر نمیکردم در اخر اینطوری بشه، دوستداشتنی، دوستداشتنی و غمناک، برای سارایی که تازه زندگی رو حس کرده بود:)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.