یادداشت
1403/4/28
کتاب رو سه روز پیش تموم کردم ولی متاسفانه نظرم ثبت نشد و الان امتحان مجدد کردم. داستان درمود یه دختر فیلم سازه که بخاطر شغل باباش که پلیسه ناچار به عوض کردن مدرسه و منزل شون شده . وارد مدرسه ی جدید که میشه متوجه میشه همه عاشق یک گروه کره ای هستند و اون هم برای اینکه هم رنگ جمعیت بشه سعی میکنه نمایشی بگه که طرفدار باک هیونه . هرچند که بخاطر طرفدار ان بی جی بودن توی کلاسشون دوست داشتنی نمیشه ، بخاطر فیلم ساز بودنش. نویسنده سعی کرده بیماری ای رو که اکثر نوجوون ها کودکان و حتی جوانان و بزرگسالان درگیرش هستن رو بیان کنه. قطعا کیدراما ها ( افرادی که طرفدار کره هستن) به سمت خواندن این کتاب نمیرن ولی اینکه نویسنده اینطور آشکارا و بدون استفاده از ترفند به نوشتن این موضوع پرداخته واقعا خنده دار و حتی از نظر من مورد تمسخره . اینکه آناهید یکدفعه بیاد بگه که" من فهمیدم چقدر گروه بدین" واقعا ضایع س. جلوی جریان و ماجراجویی رو میگرفت هرچند این طبیعی بود چون میخواست آموزش بده . همه به سرعت کار صحیح رو انجام میدادند. کارایی مثل دشمنی که انجام میدادن واقعا مسخره بود، همینطور طوری که نویسنده سعی کرده بود که مدرسه عادی رو روایت کنه. مورد بعدی اینکه از اونجایی که شخصیت اصلی داستان پدرش پلیس بود به این نوع جابه جایی عادت داشت ولی مادرش نگران دوست پیدا کردنش بود. درمورد طرح جلد بگم هوش مصنوعیه و بنظر میرسه دوست رافا رو توصیف کرده باشن نه خودش رو . بهرحال واقعا مطمئن نیستم هنوز هم که ارزش خوندن داشت که یه نفس خوندمش؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.