یادداشت آروشا دهقان
من دو دسته کتاب رو خیلی تند میخونم یکی اونهایی که خیلی دوستشون دارم و یکی هم اونهایی که خیلی دوستشون ندارم. متاسفانه باید اقرار کنم که "چشمهایش" برای من در دستهی دوم بود. البته نمیشه انکار کرد که موضوع، موضوع جذابیه اما قلم نویسنده رو اصلا نپسندیدم. شاید اگر داستان به شکل گفتوگو مطرح نمیشد تا یکی متکلموحده باشه و بیدلیل همهی زندگیش رو برای مرد ناشناسی تعریف کنه، شاید اگر شخصیت زن داستان اینقدر از خودش و زیباییش تعریف نمیکرد و شاید اگر کتاب ویراستاری بهتری داشت، "چشمهایش" تبدیل به یکی از کتابهای مورد علاقهم میشد اما متاسفانه رفت تو دستهی دوست نداشتمها. بیشترین چیزی که موقع خواندن خستهم کرد همین ویراستاری ضعیف بود. ساختار بسیاری از جملات از لحاظ دستور زبانی اشتباه بود. تکرار پیدرپی افعال هم گاهی خسته کننده بود. البته کتاب من چاپ هفتمه. امیدوارم در چاپهای بعدی ویرایش شده باشه. یکی از مشکلات مهم این کتاب هم مشکل تاریخ نگاری بود. نویسنده سال رو مشخص کرده اما چیزهایی که میگه با سالی که گفته همخوانی نداره. جایی میگه با درشکه به خانهی فرنگیس رفته، یک جای دیگه جوری حرف میزنه که انگار سالهای پایانی حکومت پهلویه و بعضی جاها هم انگار انقلاب شده. یک جا میگه که استاد ماکان در زمان رضا شاه مرده، جای دیگه اشاره میکنه که زمان شاهنشاه آریامهر بوده. نمیدونم. شاید هم من متوجه تاریخنگاریش نشدم.☹ بزرگترین نقاش ایران هم تا جایی که میدونم کمالالملک بوده و بعد هم استاد فرشچیان. به نظرم اگر نویسنده بحث سال و تاریخ نگاری و اشخاص واقعی رو وسط میکشه، باید به این نکته هم توجه کنه. میتونه نقاش خیالیش رو یکی از نقاشان بزرگ ایران بدونه اما بزرگترین نقاش؟! خیلی غلو آمیزه. به هر حال، اونطور که انتظار داشتم و تعریف این کتاب رو شنیده بودم ازش لذت نبردم.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.