یادداشت محمد مهدی

        باسمه 
🔰 روز ۳۰ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴، مسیری که روز ۳۰ آبان‌ماه ۱۴۰۳ شروع کرده بودم به اتمام رسید. آخرین صفحه مجلد دوم کتاب «هزارتوی ارواح» رو توی تاکسی خوندم؛ برعکس تقریباً کل مجموعه که توی مترو خونده شد. جدای از حجیم‌بودن، یکی از دغدغه‌هام برای شروع مجموعه «گورستان کتاب‌های فراموش‌شده» این بود که دوست نداشتم بدون تمرکز و دقت بخونمش؛ اما دیدم این‌طوری احتمالاً هیچ‌وقت نمی‌رسم مطالعه‌اش کنم. کمتر بهتر از هیچه؛ این شد که یه روز صبح قبل از اینکه برم سر کار، «سایه باد» رو گذاشتم توی کیفم و این مسیر رو شروع کردیم... مسیری که واقعاً هم «تویِ مسیر» بود! مترو، اتوبوس، تاکسی، قطار و هواپیما. زمان‌هایی که با این مجموعه گذروندم، زنده‌ترین «اوقاتِ مُرده» من بود که تا حالا تجربه کرده بودم... 

🔰 طی‌کردن این مسیر، شش ماه طول کشید... زمان کمی نیست؛ مخصوصاً اگه قریب به اتفاقش به خوندن یه مجموعه بگذره. به مرور نسبت به اون جهان، اون منطقه و اون شخصیت‌ها حس نزدیکی پیدا می‌کنی و بعد تموم شدنش حس می‌کنی انگار جای یه چیزی خالیه... احتمالاً اگه سریال بلند دیده باشین هم همچین حسی رو پیدا کردین. خودم قبلاً یه بار با کتاب‌های هری‌پاتر تجربه‌اش کردم و یه بار با سریال بیگ بنگ تئوری. خلاصه که بالآخره انسان هست و انس‌... تقاطعش با دلتنگی‌های روزگار هم که بدتر... بگذریم...

🔰 حقیقت امر، اون توقعی که از قله مجموعه داشتم، کامل برآورده نشد. اگه روند پرکشش نیمه دوم مجلد اول و سه‌چهارم ابتدایی مجلد دوم نبود، به‌خاطر این پایان‌بندی باید بهش سه ستاره می‌دادم. البته باید بگم که واقعاً بد نیست؛ فقط به نظرم به نسبت به اونی که می‌شد باشه، فاصله داره... بالآخره اوج هنرنمایی ثافون رو توی «سایه باد» و به خصوص «بازی فرشته» دیدم بودم و توقعم بالا رفته بود...

🔰 نمی‌دونم مجموعه «مترو» اثر دمیتری گلوخفسکی رو خوندین یا نه. «مترو ۲۰۳۳»، کاملاً در حال‌وهوای علمی - تخیلی بود؛ اما داشت نگاه اجتماعی - واقع‌گرایانه خودش رو هم روایت می‌کرد. از اواسط «مترو ۲۰۳۴» و در ادامه کل «مترو ۲۰۳۵»، این روند تغییر کرد و ما عملاً داشتیم کتابی اجتماعی با نگاه واقع‌گرایانه رو می‌خوندیم که صرفاً بستر علمی - تخیلی داشت! چیز عجیبی هم نیست البته. نویسنده از نقطه‌ای شروع می‌کنه؛ اما ممکنه در طول سفر طولانی خودش برای رسیدن به اثر، مسیر و حتی مقصدش رو تغییر بده. نکات و بخش‌های مغفول‌مونده «مترو ۲۰۳۳» یادآور نقطه اولیه عزیمت نویسنده بود؛ مثل اشارات ماورایی کتاب اول و کتاب دوم همین مجموعه. خیلی‌ها بودن که ادامه مجموعه «مترو» رو بیشتر از اولش دوست داشتن؛ اما من همون مسیر رو ترجیح می‌دادم. این حس رو مجدد در «گورستان کتاب‌های فراموش‌شده» تجربه کردم...

🔰 دنیای ثافون، دنیایی پر از لحظات سخته... پر از وقایع تلخ... پر از غم... دنیایی که افراد خوب معدود و محدودش از سمپره‌های دوست‌داشتنی بیشتر نمی‌شن... باقی افراد، ترکیبی هستن از ویژگی‌های مثبت و منفی: رذالت، پستی و خشونت در کنار اندک خوبی‌های جهان. به همین خاطر، اون لحظات محدود، خیلی ارزشمند و دل‌نشین هستن...

🔰 این جهان ادبیاتی، سبکی نیست که بخوام همیشه و همیشه تجربه‌اش کنم. ممکنه بگین این توصیفات از دنیا و افراد که واقع‌گرایانه هست. منم می‌گم ظرفیت این‌همه واقع‌گرایی رو ندارم 😄 فارغ از شوخی، پاسخ این مسئله تا حدی هم برمی‌گرده که چرا ادبیات می‌خونیم؛ اما برای خودم، تا زمانی که در جهان فجایع زنده‌ای مثل نسل‌کشی غزه در جریان هست، ترجیح می‌دم غمخوار اونا باشم تا برای شخصیت‌های غیرواقعی...

🔰 مجدد باید تأکید کرد که نمی‌تونم بگم الآن ناراضی هستم. تجربه‌ای که با خوندن این مجموعه از فضای سیاسی - اجتماعی معاصر اسپانیا و به خصوص کاتالونیا به دست آوردم، برام ارزشمنده و دوست‌داشتنیه. نثر جذاب ثافون که در یک‌سری نقاط واقعاً به اوج می‌رسید هم قابل توجه بود؛ به‌خصوص توصیفات جذابی که حتی با دوبار ترجمه (از اسپانیایی به انگلیسی و از انگلیسی به فارسی) باز هم کشش خودش رو حفظ کرده بودن!

✅ کیفیت چاپ، ترجمه و ویرایش هم مثل کتاب‌های قبلی بود و حتی بهتر از اون. توی این نقطه اگه بخوام در مورد کلیت مجموعه توصیه بکنم، میگم بخونید و پیش بیاید. تجربه چند ماهی فقط داشتم همین کتاب‌ها رو می‌خوندم، به قدری آورده داشت که بتونم از بقیه هم دعوت کنم این مسیر رو شروع کنن...


پ.ن: مجموعه به شکل رسمی در اینجا به پایان می‌رسه؛ اگرچه کتاب کوچک‌تری به نام «شهر مه» هم وجود داره که به نوعی وداع ثافون با این دنیا - و حتی دنیای فانی - بوده. اگه خدا بخواد، بعد از این کتاب، به سراغ اون می‌رم.
پ.پ.ن: نیاز دارم خستگیم در بیاد... فکر می‌کنم تا یه مدت سراغ مجموعه کتاب‌های پرتعداد یا کتاب‌های طولانی نرم...
      
92

10

(0/1000)

نظرات

منم خیلی از کتب رو دوست ندارم بدون تمرکز بخونم اما چاره‌ای نیست. این کمال‌گرایی رو چه خوبه که بذاریم کنار.
6

1

البته یه چاره‌ای هست اونم افزایش تمرکز خودمونه. حالا که نمی‌شه همیشه توی غار خودمون! باشیم، باید تمرکزمون رو افزایش بدیم.
نماز یکی از تمارین خوب برای افزایش تمرکزه! 

1

دقیقاً همین مسئله تمایل به خوانش حداکثری بود که باعث شد خیلی کتاب نخونده داشته باشم... 

1

در مورد نماز بیشتر توضیح می‌دین؟ مثلاً با دقت خوندن بیشتر یا تعدد نمازها؟
@Melika_sm 

1

ولی اجمالاً، این‌که روی ذهنمون کنترل داشته باشیم در اسلام مهمه. یعنی کلاً در اسلام کنترل چشم، گوش، زبان، شکم و... مهمه و کنترل ذهن و فکر هم مهمه. 
افکار ما هرزه هستن:) هرجا دلشون بخواد می‌رن و به‌راحتی افسار ما رو به‌دست دارن.
زشته که انسان مومن انقدر بی‌اراده باشه؛ حالا نماز به‌عنوان کاری که روزانه پنج‌بار انجامش می‌دیم روی تقویت این موضوع خیلی کمکه. وقتی نماز می‌خونیم مجبوریم که یه‌سری الفاظ از پیش تعیین‌شده رو بگیم و یک‌سری اعمال اجباری رو انجام بدیم. حالا اگه ما بیایم از همین نماز استفاده کنیم، بگیم حالا که دارم همین الفاظ رو می‌گم، پس حواسم رو جمع کنم که ببینم چی دارم می‌گم! اگه صدبار هم حواسم پرت شد، باز برای صد و یکمین بار تلاش می‌کنم! همین تلاش، به ما قدرت می‌ده. ضمن این‌که کنترل ذهن نیاز به تمرین داره و در ابتدا شاید فقط چندلحظه بتونیم روی یه موضوع متمرکز شیم ولی به‌مرور به‌شرط استمرار افزایش پیدا می‌کنه.
الزام به نماز اول وقت هم عالیه. به‌طور کلی قدرت ما رو در مبارزه با نفس افزایش می‌ده و یکی از مصادیق تسلط بر نفس می‌تونه تسلط بر افکار شیطانی و ذهن فرّار هم باشه.
1

2

خیلی بحث تکمیلی و جذابی بود. توضیحات هم کامل بود و هم کاربردی. ممنونم از شما 🙏 

1