یادداشت روانشناس آدمخوار (سهند)
7 روز پیش
- داستان در محور محله ای ساده و روستایی میگذره که خانم های خانه دار و شوهرانی خوشحال داره که اهالی این محله رو تشکیل میدن، اما چرا تمام زنان در این محله شخصیتی مطیع دارند؟ - با خوندن اولین صفحات مواجه شدن با یک کتاب شدیدا فمنیستی حس میشه، لحن انتقاد کتاب اوایل فوق العاده تنده به شکلی که خونه دار بودن و مادر بودن رو برای زن ننگ میبینه اما به مرور با گذشت صفحات لحن انتقادها به واقعیت نزدیک تر میشه و به خوبی به دنبال برابری جنسیتی میگرده. - شخصیت پردازی به جز شخصیته اصلی داستان در دیگر افراد خوب نیست به گونه ای که جنسیت مذکر به عنوان شر مطلق به مخاطب شناخته میشه و بدون شخصیت سازی تبدیل به یک شخصی تک بعدی میشه. -روایت داستان خیلی سریع رو به جلو میره اما به طور ناگهان روایت از چیزی به چیز دیگر میپره و باعث میشه مخاطب حتی نفهمه که صحنه به روز دیگه یا جای دیگه ای منتقل شده. هرچند که نمی دونم این موضوع به علت سانسور بوده یا کلا روایت داستان به همین شکل هستش. - هرچقدر که شخصیت سازی ضعیف کار شده دقت به جزئیات محیط شدیدا قوی بوده جوری که در اواخر کتاب جوری فضا ترسناک می شه که باید مطمئن بشی آقا لولو زیر تختت لونه نکرده باشه. - پایان بندی کتاب می تونست بهتر باشه اما بازم حداقل از روند خود داستان بهتر بود. اگه می خواید سراغ خوندن این کتاب برید حواستون باشه پایانش براتون لو نره چون کل ارزش این داستان در پایانشه. - جالبه بدونید که این کتاب باعث شده اصطلاح زن استپفوردی وارد فرهنگ لغت عامه بشه که اشاره به زنان مطیع و فاقد اهمیت داره. - از این کتاب دو اقتباس سینمایی به همین اسم تولید شده یکی در سال ۱۹۷۵ و یکی در سال ۲۰۰۴ که اون قدیمی تره بیشتر به لحن کتاب وفادار مونده. - به امید جامعه ای برابر برای تمام جنسیت ها.
(0/1000)
روانشناس آدمخوار (سهند)
7 روز پیش
1