یادداشت علیرضا فراهانی

        این‌گونه می‌نویسم که در امتداد این کتاب آرامشی لذت‌بخش را لمس کردم مثل چند وقتی که سراغ کتاب‌های مکتب رواقی رفتم و مشتاقانه آن‌ها را خواندم.
کتاب برجستگی‌های زیادی دارد و این نشان‌دهنده‌ی عامل بودن نویسنده به توصیه‌هایی است که خود را مخاطب آن‌ها قرار داده است.

کتاب تاملات (Meditations) نوشته مارکوس اورلیوس (Marcus Aurelius) در قرن دوم پس از میلاد مسیح نوشته شده است.

مارکوس اورلیوس حتی پس از مرگ هم در ذهن مردم روم به عنوان یک امپراطور کامل و ایده آل باقی ماند، فیلسوفی اصیل که توانست قبل از مرگ و جانشینی پسرش کومودوس که با اغتشاش در قرن سوم همراه شد، یک امپراطوری برجسته و به یاد ماندنی ایجاد کند.

به طور خلاصه مخاطب این کتاب بر اساس آموزش‌های این مکتب رواقی باید در برابر قانون طبیعت تسلیم شود؛ همچنین مکتب خویشتن داری بر انجام وظایف، دوری از لذت، عقل گرایی و نترسیدن از مرگ تاکید می کند.
مرگ‌ اندیشی در افکار اورلیوس بسامد بالایی دارد چیزی شبیه به سیره‌ی ائمه شیعه یا عرفای مکاتب مختلف شرقی.

به علاوه فیلسوف مکتب خویشتن داری مسئول تمام اعمال و رفتارهایش است، ذهن مستقلی دارد و همیشه به دنبال خوبی ها است و به برادری همه انسان ها معتقد می باشد. 

«همه چیز روزی به تاریخ می پیوندد و پس از مدتی از خاطره ها محو می شود. حتی برای انسان هایی که زندگی شان جلوه ای از افتخار باشد این قانون صدق می کند. افرادی که زندگی درخشانی ندارند بنا به گفته هومر در جهان و هیاهوی آن گم می شوند. پس شهرت جاودانه چیست؟ چیزی پوچ و توخالی.

حال که اینطور است باید آرزومند رسیدن به چه چیزی باشیم؟ فقط طرز فکری منطقی، رفتاری غیر خودخواهانه، زبانی که هیچ وقت دروغ نمی گوید و مَنِشی که بر اساس آن هر اتفاقی را که در زندگی رخ می دهد به عنوان تقدیر و حکم الهی بپذیریم، تقدیری که از یک منبع الهی سرچشمه می گیرد.»

این کتاب بعد از گذشت این همه سال همچنان ارزشمند است. علتش این است که درک روشنی از یکپارچگی هستی و همچنین انسان، به عنوان بخشی از هستی، دارد. 

این کتاب به ما می آموزد که نگاه کردن به جهان از دریچه چشم دیگران، باعث توسعه دیدمان می شود و در این صورت می توانیم دیگران را درک کنیم. 

نفرت از انسان ها، دوری از انسان ها یا قضاوت درباره دیگران، ایستادگی در برابر قانون طبیعت است. فهم این مطلب که برای ارتقا روابط انسانی باید دست از این کارها برداریم اساس فلسفه مارکوس اورلیوس شد.

در تمام کتاب این مفهوم وجود دارد که ما باید رویدادها و انسان‌ها را همانطور که هستند بپذیریم نه آنطور که خودمان دوست داریم باشند. «ممکن است دل تان بشکند اما مردم همچنان به شکلی که خودشان دوست دارند، خواهند بود.» وقتی این جملات را می خوانید حس می کنید که این حرف ها حرف‌های یک مرد تنها است  اما بعید است که پادشاه روم تنها بوده باشد.

نگاه واقع بینانه مارکوس اورلیوس به زندگی، او را از هر نوع سرخوردگی جدی مصون نگه می داشت: «باید مثل دماغه دریا باشید که موج ها به آن می خورند و می شکنند اما دماغه همچنان استوار ایستاده تا موج ها را آرام کند و از خروش بیندازد. به جای اینکه بگویید من چقدر بدشانس هستم که این اتفاق برایم افتاد، بگویید من چقدر خوش شانس هستم که این اتفاق برایم تلخکامی ایجاد نکرد و باعث شکست من در زمان حال و دلسردی‌ام نسبت به آینده نشد.»

مهم ترین ارزش فلسفه رواقی این است که کمک می کند تا در مورد اهمیت هر مسئله ای درست قضاوت کنید تا چیزهایی را که اهمیت دارند همیشه به خاطر داشته باشید. انسانی که می تواند جهان را همانطور که هست ببیند، می تواند آنچه را که در ورای این جهان وجود دارد، درک کند.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.