یادداشت محتشم

 محتشم

1401/2/9

مهمان مهتاب
        همه چیز آرام بود . آماده ی رفتن به سوم راهنمایی بودم . نمی دانم چه شد ؟ قدرت عظیمی داشت . بین ما عشقی بود و شباهتی بی نهایت . چه چیزی می توانست جدایمان کند ؟ فقط جنگ بود که می توانست چنین کند . خانه ها را ویران ، مردم را آواره و قلب ها را دور کند . اما در همین شرایط سخت است که آدم ها خودشان را نشان می دهند . و این من بودم که شجاعانه ایستادم و دل کندن از شهر و زادگاهم ، برایم مشکل ترین کار بود . 
داستان این کتاب در دوران جنگ تحمیلی اتفاق می افتد و درباره ی فاضل و کامل ، دو برابر دو قلو است که جنگ ، آنها را که بسیار یکدیگر را دوست داشتند ، از هم جدا می کند و در این بین اتفاقاتی برای هر کدام می افتد . 
اوایل داستان ، بسیار جذاب بود . به گونه ای که خواننده دوست داشت کتاب را ادامه دهد تا بفهمد علت سیلی و نسب فاضل و کامل چیست ؟ چرا پروانه برای فاضل آشنا بود ؟ این کشش نکته قوتی برای کتاب محسوب می شود .
داستان راوی دورانی بود که من به عنوان خواننده کتاب ، در آن دوره نبوده و تصور ذهنی خاصی هم ندارم . اما به نظرم نویسنده بسیار خوب از پس توصیف فضا و مکان برآمده بود . به گونه ای که خواننده ، آن زمان را با همه ی وجود درک می کند . مثلا کمبود نفت و مشکلات آن و قسمتی که برای خودم جالب بود ؛ جایی که پروانه با آوار خانه اش مواجه شد . وسایل خانه و گهواره ی کودک که بین خرابه ها توجه را جلب می کرد . 
همچنین تاثیرات جنگ هم به خوبی گفته شده بود . فاضل و خانواده اش از آبادان به خانه ی عمویش در ماهشهر رفتند . در آنجا مادربزرگش را از دست داد . زن عمویش هم رفتار خوبی با آنها نداشت و آواره شدند و ناچار شدند به شیراز بروند . آوارگی ، ترس از دست عزیزان و اینکه هر لحظه ممکن است یک راکت یا خمپاره به خانه برخورد کند ، تنهایی ، کمبود نفت ، مواد غذایی و سایر آثار جنگ بر زندگی مردم ، خیلی خوب نوشته شده بود و به خواننده درک خوبی می داد . 
راوی داستان سوم شخص بود . این نوع روایت نکته ی منفی نداشت و به نظر من نکته ی مثبتی هم به حساب می آید . در طول داستان ، فاضل با اشخاص زیادی مثل ، کریم ، پروانه ، علی کبابی و... سروکار دارد . اگر مثلا راوی اول شخص یعنی خود فاضل بود ، شاید احساسات و خصوصیات باقی شخصیت ها مثل الان ، خوب انتقال پیدا نمی کرد . اما حالا تقریبا بیشتر شخصیت ها درست  و خوب توصیف شده بودند .
شخصیت پردازی های داستان هم نکته ی مثبتی است . البته برخی کاراکتر ها کمتر ، اما به طور کلی بیشتر افراد هم از نظر ظاهری ، هم باطنی خوب توصیف شده بودند . مثل : موهای قهوه ای ، کفش های کتانی و چهارخانه و عینک پروانه ، شجاعت فاضل ، شکمویی پروفسور . 
اما در مورد لهجه . شخصیت های داستان ، اکثرا آبادانی بودند و با گویش مردم جنوب کشورمان صحبت می کردند . در کتاب هم متن اصلی به فارسی نوشته شده بود ولی دیالوگ ها معمولا عربی بودند . من به شخصه خوشم آمد و برایم نکته ی جالبی بود و برخی کلمات را حتی یاد گرفتم . اما از نگاه نقد و به طور کلی ، به نظرم اگر دیالوگ ها هم فارسی بودند بهتر بود ؛ زیرا شاید برای برخی سخت باشد و بعد از کمی خواندن کسل کننده به نظر برسد . 
در قسمت هایی از کتاب ، جملات به ظاهر ساده ، با آرایه های ادبی مثل تشبیه و یا جان بخشی ، رنگ و بویی جذاب تر به خود گرفته بودند . این نکته ی قوتی برای متن کتاب به حساب می آید . جذاب تر است و به همین سبب ، کشش بیشتری برای خواننده ایجاد می کند . مثل بخشی از کتاب که نوشته شده بود : نفس کوچه را بوی خاک و باروت پر کرده بود . 
با تمام این نکات مثبت و منفی ، به نظرم کتاب خوبی بود . در ژانر دفاع مقدس یکی از کتاب هایی بود که به دیگران هم توصیه خواهم کرد ، با اینکه خیلی کتاب های این ژانر را دوست نداشته و نمی خواندم ، اما مهمان مهتاب جذاب بود . مخصوصا با پایانی شیرین که فاضل در اوج درد و زخم ، نگاهش در لنج ، به کامل گره می خورد و ما پیوند دوباره ی این دو برادر را شاهد هستیم . 
« شجاعت حقیقی ، موفق شدن بر شداید زندگی است »
      
1

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.