یادداشت نعیمک

نعیمک

نعیمک

1403/9/24

        «دکتر جکیل» از نظر ایدۀ مفهومی شبیه «فرانکشتاین» است. آدم جدیدی که با خود درگیر است و در حال جستجوی سمت تاریکی و نور خودش است. دکتر جکیل پزشک سرشناسی است که با مردی بدخو (و همزمان زشت‌رو) آشنا است و همین موجب نگرانی دوست نزدیک او است و موضوع زمانی جدی‌تر می‌شود که هاید مردی سرشناس از مجلس را می‌کشد. ولی جکیل هنوز هیچ نگرانی ندارد. داستان دو بخش دارد. ماجرای روزنامه‌وار برای تعریف کردن و جلو بردن داستان و بعد نامۀ انتهایی جکیل که ماجراهای پشت پرده را می‌گوید. در واقع دکتر جکیل و هاید یک شخصیت هستند و جکیل با کمک از دانش پزشکی (سیاه) می‌تواند خود را در کالد دیگری تغییر دهد اما از جایی به بعد امکان بازگشتن به کالبد اصلی‌اش سخت سخت‌تر می‌شود. از اینجا است که مقهوم داستان رو می‌شود. آیا هاید سمت تاریکی و خوی پلید جکیل است؟ اینجا است که در نامه جکیل از زشتی‌ها و دلایلی که نمی‌تواند به شکل اولیۀ خودش دربیاید سخن می‌گوید. 
اما از نظر داستانی شکل روایت مثل آثار کلاسیک هیجانی عجیب دارد. ماجرا توسط شخص سومی جلو برده می‌شود و نامه‌ها نقش مهمی در پایان داستان دارند. برخلاف داستان‌های امروزی که راوی سوم شخص داستان را روایت می‌کند ما اینجا با وکیلی روبرو هستیم که در خیابان‌ها به دنبال هاید است و او است که سعی در پرده برداشتن شخصیت هاید نقش دارد. و بعد نامه‌ها که به ساده‌ترین شکل همه چیز را بیان می‌کنند. این که استیونسون این قدر راحت و ساده داستانش را بیان می‌کند لذت‌بخش و مهم است. و مهم‌تر این که نقش مهمی در ادبیات بعد از خود دارد و هر دو شخصیت در ادبیات نمادین می‌شود. مثل همیشه اگر داستان را می‌دانیم یا فیلمی از ماجرا دیدیم آن را کنار بگذاریم و حتماً داستان را بخوانیم.
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.