یادداشت زهرا میکائیلی
1404/1/13
کتاب ناخدای بی کلاه رمانی است که در فصل های کوتاه از زبان دختری 7 ساله نوشته شده است. او برای دختردایی اش ناهید دلتنگ است و با نوشتن خاطرات بازی هایشان سعی می کند این دلتنگی را فراموش کند. ناهید که یک سال از راوی بزرگتر است بیمار است و بچه ها این را نمی دانند، و در آخر داستان همراه خانواده اش برای درمان بهتر به خارج از کشور میروند. ناهید و راوی دائما در حیاط پدربزرگشان مشغول بازی و شیطنت هستند. آنها از درخت بالا می روند، با گل و خاک بازی می کنند، به انبار بیاقاجان (پدربزرگشان) سر می زنند و از آنجا گوشت قرمه برمی دارند و سر به سر برادرهایشان که کوچکتر هستند می گذارند. خانواده ها در این داستان مهربان و همدل هستند و ارتباط خوبی باهم و با بچهها دارند. داستان در قبل از انقلاب می گذرد. فضای داستان گرم و صمیمی است و مطابق با آنچه از یک خانواده ایرانی می شناسیم. هم از عزاداری محرم صحبت می شود و هم از دعا کردن. برای بچههای ۸ تا ۱۱ ساله رمان خوبی است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.