یادداشت فاطمه عرباسدی
1400/10/20
بسماللهالرّحمنالرّحیم سلام و نور. از به..کتابی از آقای رضا امیر خانی.. قلم آقای امیرخانی را دوست دارم. دایرهی گستردهی واژگانی و استفادهی کلمه آنجا که باید باشد از ویژگیهای قلم منحصر به فرد ایشان است.کتاب را همین امشب تمام کردم.کتابی که مجموعه نامههای ارسالی و دریافتی بین شخصیتهایی است که نقطهی اشتراک همه آنها یک چیز است، جنگ. از به، شروعی نسبتا غمناک و پایانی تقریبا طنز گونه و کمدی دارد. پایانی که شاید معقول نباشد اما مخاطب دوست دارد آنگونه اتفاق بیفتد. از ، ازبه، این را باز آموختم که آدمها را از روی ظاهر نمیشود قضاوت کرد و به دوستی و دوستداشتنشان دل بست. حتم دارم که هر انسانی برای خودش نامه یا نامههای محرمانهای دارد که اگر رو بشود بنیان خیلی از دوستیها به لرزه در میآید و خیلی از اعتمادها به باد میرود.ازبه، پُر است از اصطلاحات پرواز و من از آن همه اصطلاح فقط لندینگ ش در ذهنم مانده. گویی هرکس در هر جایگاهی که باشد روزی آن را تجربه خواهد کرد. این یادداشت را درحالی مینویسم که غمی مجهول سینهام را چنگ میزند. مدتها پیش زمانی که فقط شانزده سال داشتم از طرف مدرسه به آسایشگاهی در تهران رفتم. درآنجا چهرهی جانباز را در آیینه های مختلف دیدم. جانبازانی که هر کدام در زمان جبهه و جنگ برای خودشان مکاتباتی داشتند. امروز با همین سینهی مغموم یاد جانبازان اعصاب و روان آن آسایشگاه افتادم. و یادم آمد که اولین بارنام گاز خردل را هم آنجا شنیده بودم. خواندن از به ، را به همهی کتابخوانان و کتاب دوستان پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.