یادداشت paria

paria

paria

1403/10/30

        من طرفدار مکالماتم.طرفدار دیالوگ ها.همیشه منتظر لحظاتی میمونم که شخصیت ها با هم حرف می زنند یا با خودشون حرف میزنن.
میشه گفت کتاب هایی که زیاد دیالوگ دارن،برام محبوب تر هستن.
و این کتاب کاملا دیالوگ محور بود.توصیفات دراز زمانی و مکانی نداشت،چیزی که برام خسته کننده ست معمولا و به جاش سریع و مستقیم می پرید وسط یه مکالمه ی خوب.
مکالماتی متنوع با انواع موضوعات.
جدا از اون،غم عمیقی زیر پوست کتاب نفس می کشید.غم ناشی از ای کاش زنده بود.ای کاش نیکولای هنوز اینجا بود و نه در دنیایی دیگه.چون،چرا باید مرده باشه؟ چرا نمیتونه فقط زنده باشه و مکالماتش رو ادامه بده،بدون اینکه غم نبودنش و ترس از رفتنش،وجود داشته باشه.حسی که آدم نسبت به اکثر شخصیت هایی که از اول کتاب ها مرده ن ولی نقش پررنگی رو ایفا میکنند،داره.
خلاصه که این کتاب،کتابی بود دوست‌داشتنی برای من.و غمگین...اینکه اینها تجربیات عمیق یک نفر بودن غمگین ترش میکنه.اینکه نویسنده از روی غم فقدان فرزند خودش نوشته و احساسات درون کتاب حقیقی هستن،تلخ ترش میکنه.اما نه،تلخ کلمه ی مناسبی برای چنین کتاب شیرینی نیست‌.
کتابی که جدا از موضوعش،به شدت شیرین و دوست‌داشتنی و حتی گاها نشاط آور بود.می دونید چی میگم؟ نیکولای جوری نبود که حس خاکستری رنگ مرگ رو القا کنه.نیکولای زنده بود،شاید زنده تر از ما.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.