یادداشت
1402/5/21
3.7
2
سهرهی طلایی اسم یک تابلوی نقاشی نسبتا کوچکی هست از فابریتیوس که اسم این کتاب هم وام گرفته از همون نقاشیه.ه شروع کتاب تئودور دکر بیست و چند ساله در هتلی در آمستردام پریشان و فروپاشیده بین روزنامه ها و اخبار تلویزیون که به زبان هلندی هستند و چیزی ازش متوجه نمیشه جز چند کلمه جنایت، قتل،...ه بعد برمیگردیم به چندین سال پیش، تئودور دوازده سیزده ساله که به خاطر مشکلی که توی مدرسه به وجود اومده باید همراه مادرش به مدرسه بره. زودتر از زمان موعود از خونه حرکت میکنن و بعد از بارون شدیدی که میگیره تصمیم میگیرن داخل موزه بشن. جلوی تابلوی سهرهی طلایی مادرش چند جملهای راجع به تابلو برای تئودور میگه و... وقتی تئودور و مادرش دقایقی از هم جدا میشن یک انفجار در موزه رخ میده و تئودور به طور معجزه آسایی زنده میمونه، این ابتدای داستان این کتاب طولانیه و همون صد صفحه اول به نظر میاد به نقاط اوج میرسیم اما داستانها تنیده در هم برای این پسر که مادرش رو از دست داده به وجود میاد. تمام شخصیت های داستان قابل باور هستند و داستان اونقدری کشش داره که با این حجم خسته کننده نباشه هرچند بعضی از جاها به نظر میاد که بیش از حد طولانی شده در حالی که به روند کلی داستان هم مربوط نیست، در واقع میتونم بگم اگه این کتاب به جای ۱۲۰۰ صفحه، مثلا ۹۰۰ صفحه بود احتمالا من پنج ستاره به این کتاب میدادم. این کتاب رو دوست دارم چون خیلی واقعی به نظر میاد، موقعیتها، شخصیتها، اتفاقات، حرفها. کتاب سخت و پیچیده نیست و ارزش خوندن رو داره. و در نهایت در چند صفحهی انتهایی نویسنده از زبان تئودور فلسفهی خودش رو از زندگی بیان میکنه که جالبه.ه
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.