یادداشت نرگس نقشی
1403/10/19
"با اینیکی دیگه گریه نمی کنم". هر جستار این کتاب مرا به جاهای بدی از زندگیام و خودم میبرد. روزهای بیماری مامان، روزهای سخت چندسال اخیر خواهرم، روزهای سخت و دلهره آور علیرضا که خودش با قیافه مغرورش نیشخند میزد که "چیزی نیست بابا تو ام دراما میکنی". من با هر روایت یکبار تکه پارههایم را از روی زمین جمع کردم و رفتم سراغ روایت بعدی. استادمان میگفت جستار روایی باید بیطرف باشد. جستاری که بخواهد پند و اندرز بدهد خوب نیست. آدمهای این کتاب هم سعی کردهاند خودشان باشند. برای همین هر کلمه درست آنجایی اصابت میکند که باید. جواب این سئوال که "خب، حالا باید به چه نتیجهای برسیم درباره مراقبها بعد از شنیدن روایتشون؟" یکی از مهمترین جوابهاست که برای آن لازم است ساعتها حرف بزنیم. اما قبلش یک وانت از این کتاب بخرید و کف دست هر کسی که دیدید بگذارید. هم برای اینکه رنج خودش را بهعنوان مراقب به رسمیت بشناسد، هم برای اینکه بداند، رنج انسانها متفاوت است و محترم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.