یادداشت روانشناس آدمخوار (سهند)
1403/10/16
•شعری که یک مصرع اش جا مانده. • زمین بر پشت لاکپشت ها که به نام های مشابه ی دیگری هم در ایران ترجمه شده یک داستان ساده را مورد روایت قرار میده: پدری میلیارد گم شده و یک رابطه ی عاشقانه ی تمام شده دوباره بین پسر این میلیارد و قهرمان داستان ما شکل میگیره. • شروع داستان کاملا جذاب آغاز میشه و رنگ و بوی دیگر آثار جان گرین را همراه خود داره، به شکلی که اوایل خواندن کتاب این فکر در ذهنم شکل گرفت که میشه این کتاب رو در دسته ی کتاب های تابستانی قرار داد. • بزرگترین نکته منفی کتاب نصفه و نیمه بودنه، شخصیت پردازی ها گاهی سطحی و گاهی نصفه و نیمه است و در عین حال در اواسط داستان سوالی مطرح میشه که حتی در آخر داستان بهش توجه ای نمیشه، انگار که هیچوقت وجود نداشته. • در اواسط داستان شاهد دیالوگ های فکر شده ای هستیم که خواندنش امری کاملا لذت بخشه، اما هرچقدر که به پایان داستان نزدیک میشیم این دیالوگ ها شروع به سطحی و سطحی تر شدن گام برمیدارند. • پرداختن درست به وسواس فکری شخصیت اصلی بزرگترین یا شاید تنها برگ برنده ی این اثر میتونه باشه، پرداختن به احساسات و گردابی درونی که وسواس فکری درون انسان ایجاد میکنه به بهترین شکل ممکن در این کتاب توصیف شده و بسیار قابل لمسه، که میتونه دلیلش وسواس فکری خود نویسنده هم باشه. • کل پایان بندی کتاب متاسفانه در یک فصل خلاصه میشه، داستان عجولانه به پایان خود میرسه و به سوالاتی که برای مخاطب ایجاد میشه جوابی نمیده. شاید اگه کتاب صد صفحه بیشتر داشت برخی از مشکلات داستان حل میشد و ما اینجوری با ضعیف ترین کتاب جان گرین مواجه نبودیم. پ.ن: از این کتاب یک فیلم به همین اسم هم ساخته شده.
(0/1000)
روانشناس آدمخوار (سهند)
1403/10/17
1