یادداشت سقا علمدار

        #کتاب_شنیدم
#کتاب_خواندم

خاطرات خودنوشت حاج قاسم عزیز از کودکی تا انقلاب.
چقدر قشنگ و با جزئیات نوشته بودن...

نقطه عطفش این بود که در سیزده سالگی برای اینکه پول در بیارن تا وام و بدهی پدرشون رو پرداخت کنن، میرن کرمان برای کار. و به سختی و با توسل و توکل، کار پیدا میکنن و بدهی پدر رو کامل میدن.

داشتم فکر میکردم شاید همین خدمت به پدر و دعای خیرشون بوده که حاج قاسم رو به این مقام رسونده. وگرنه اگر بدهی و وامی نبود و قاسم نوجوان تصمیم نمی‌گرفت به پدرش کمک کنه، شاید اصلا به کرمان نمی‌رفتن و وارد فضای مبارزات انقلاب نمی‌شدن و .... و خلاصه این مسیر و زندگی براشون رقم نمی‌خورد.

حضرت آقا هم میگن اگر به خیری در زندگیم رسیدم به خاطر این بود که قم رو رها کردم و رفتم مشهد تا به پدرم خدمت کنم.

اما درباره ناتمام بودن کتاب..‌.
شاید خیری بوده و بهتر بوده دوستان و همرزمان از سالهای جهاد ایشون خاطره تعریف کنن. شاید خودشون هم نمیخواستن حرفی بزنن از همه‌ی تلاشهاشون برای جهاد در راه خدا توی این سالهای اخیر...

به هر حال
کتابی کوتاه، جذاب و به یاد ماندنی بود.

نسخه متنی در طاقچه بی‌نهایت موجوده.

«از چیزی نمی‌ترسیدم» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/audiobook/114792
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.