یادداشت محمدرجا صاحبدل

        منصور ضابطیان در ذهنم تنها مجری برنامه‌ تلویزیون بود، با آن سروشکل منحصر به‌خودش و آن اجرای پرکشش‌اش. صادقانه بگویم، فکر نمی‌کردم چنان دست به قلم می‌برد که منتشر می‌کند و چنان منتشر میکند که مخاطب دارد. لیست کتابهای حلقه جمع‌خوانی  مبنا که منتشر شد از دیدن نام کتاب تعجب کردم. راستش من غذای استامبولی را خیلی دوست داشته و دارم. غذایی است که بیشتر وقتهای ایام کودکی و نوجوانی‌ام،  به دست پخت پدرم پخته می‌شد، در کنارش هم سالاد زمستانی و یا سالاد شیرازی. همین الان هم که می‌نویسم آب دهانم راه افتاده‌است. حالا می‌خواستم کتابی در گونه سفرنامه با نام و طرح جلد غذای مورد علاقه‌ام بخوانم، (هر چند که ما در استامیولی‌هایمان لوبیا نمی‌ریزیم). باید جذاب می‌شد.

اولین کتابی بود که من از ضابطیان می‌خواندم. کتاب ضرباهنگ خوبی داشت. طراح کتاب در حد جلد نمانده بود. وارد کتاب شده بود. از نظر هنری جالب بود. عکس‌ها و طراحی‌ها به چشم اجازه نفس کشیدن می‌داد. فرصت می‌داد تا آنچه را راوی دیده، ما هم ببینیم.
ضابطیان سبک خودش را در روایت گری دارد. بیشتر علاقه به گفتن از چیزهایی دارد که با مردم و حیات اجتماعی ارتباط دارد.
بعد از اتمام کتاب، به همت دست‌اندرکاران جمع‌خوانی یک نشست مجازی با خود ضابطیان داشتیم. داشت آماده سفر به کانادا می‌شد که در فشردگی کارهایش به اهل مبنا فرصت دیدار داد. 
نگاهش به سفر و سفرنامه جالب بود. حتی از آداب‌اش  در نگارش گفت. این که اتفاقا در سفر نمی‌نویسد. در سفر می‌بیند،  کلید واژه و نشان می‌گذارد و بعد که برگشت می‌نویسد. من جز قونیه ترکیه، شهر دیگری را ندیده‌ام اما با استامبولی ضابطیان به استانبول رفتم، در کوچه پس کوچه‌هایش راه رفتم، با مردمش دیدار کرم، باران‌اش را لمس کردم.
اگر علاقمند به سفرنامه خوانی هستید بخوانید.
      

23

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.