یادداشت سمی
5 روز پیش
گذر زمان که ما را با شتاب بسیار غمانگیزی با جان کندن و یکنواختی ابدی به پیش میبرد، حالا دارد در شعلههای آتشین ، مثل آن توپهای کوچک زرد، بین برگهای سبز منفجر میشود. (داشت به درختهای پرتقال نگاه میکرد) بوسهها بر لبهایی که ناگزیر از مردن هستند، جهان میگردد، در پیچ و خمهای گرما و صوت میگردد... هرچند مطمئنا غروب آرام با زرد کمرنگ و زیبایش وجود دارد. چقدر جذاب و رمانتیک بود و چقدر توصیفات زیبا و خوبی داشت. حین خوندنش خیلی یاد کتاب خانم دالاوی شدم، که شاید دوباره سراغش برم و برای بار سوم بخونمش...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.