یادداشت حیدر عبداله زاده
1404/4/24
نازنین، روایتی است از تنهایی مردی مغرور و دختری خاموش، که عشقشان در زندانی از سکوت، قدرت، و سوءتفاهم جان میسپارد. داستایوفسکی در قالب مونولوگ یک مرد، چهرهی خودخواهی، کنترلگری و عشق بیدرک را عریان میسازد. دختر، لطیف است، نازکدل است، و زیر بار سنگین بیمهری، بیصدا فرو میریزد. این داستان نه درباره مرگ، که درباره مرگیست که از درک نشدن آغاز میشود. راوی، تنها پس از خودکشی دختر، به عمق فاجعه پی میبرد؛ اما دیگر خیلی دیر شده. نثر داستایوفسکی، همانقدر که ساده است، در دل تاریکیِ روان انسانها نفوذ میکند. نازنین آینهایست برای پدران سرد، شوهران خاموش، و همهی آنهایی که عشق را میفهمند... وقتی از دست رفته است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.