یادداشت آروشا دهقان
1401/12/14

" و این همه از دانش بود..." . در این کتاب بهرام بیضایی از زاویهی دیگهای به سه تا از نامورترین داستانهای اساطیری ایران نگاه کرده؛ داستان ضحاک، آرش کمانگیر و جام جهانبین جم. پیشنهاد میکنم که بخونیدش حتی اگر اهل نمایشنامه و فیلمنامه و برخوانی نیستید. بخونید، به احتمال بسیار زیاد علاقهمند خواهید شد. . برای من، داستان آرش جذابترینشون بود. تصویرسازی سقوط جم در کارنامهی بیدخش رو دوست داشتم و پیوسته سخن فردوسی بزرگ از ذهنم میگذشت: منی چون بپیوست با کردگار شکست اندر آورد و برگشت کار . اما نکتهی جالب دربارهی داستان اژدهاک: چند وقت پیش شاهنامه میخوندم و به این فکر میکردم که چرا داستان هرگز از زاویهی دید ضحاک بازگو نمیشه؟ بعد به خودم گفتم، باید یک روز این ماجرا رو بنویسم. باید بنویسم که چرا، چی شد که سپهدار ضحاک تصمیم گرفت مرداس و جمشید رو بکشه و اهریمن رو به وجودش دعوت کنه. هنوز تو همین فکر بودم که سه برخوانی به دستم رسید و وقتی بازش کردم، داستان ضحاک بود از زاویهای دیگه😅 اگرچه یامای این داستان بیشتر شبیه یامای اساطیر هندی بود تا جم ایرانی اما دیدن ضحاک از این زاویهی متفاوت و در جایگاه شخصیت مثبت رو دوست داشتم. به یکی از سخنرانیهای بهرام بیضایی گوش میکردم ( فکر کنم اگر درست یادم باشه جلسات شاهنامهخوانی دانشگاه استنفورد بود!) میگفت (نقل به مضمون) من اون زمان که داستان اژدهاک رو نوشتم تحت تاثیر جو جامعه بودم و با این نگاه نوشتمش که خب هرکس علیه شاه خودکامهای (اینجا جمشید) قیام کنه پس حتما آدم خوبیه و اگر بد جلوه داده شده حتما به این خاطره که قلم دست دشمنه ولی الان میگم و که اینجوری هم نیست. ضحاک واقعا شخصیت منفیه. 😊 . اما زبان و قلم... من عاشق قلم بیضایی، زبان اژدهاک و تکگویی داستان اول بودم. من سخت دلسپردهی لحن و ساختار زبانی متفاوت شخصیتها در داستان دومم. نوشتار انقدر قوی بود که حتی میتونستم صدای شخصیتها رو در گوش خودم بشنوم. و داستان آخر؛ اصلا نیازی نبود گفته بشه که هر لحظه چه کسی سخن میگه. جادوی قلم بیضایی به هر شخصیت زبان و صدا و لحن خودش رو داده بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.