یادداشت
1401/2/15
در داستان های معمایی همیشه یک یا دو شخص گناهکار وجود دارد و همیشه هم کاراگاهی این افراد را پیدا می کند. اما کتاب قتل در قطار سریع السیر شرق نشان داد که همیشه هم یک یا دو مظنون وجود ندارد…. ژانر معمایی_جنایی را بسیار دوست دارم و همیشه جزو سه ژانر برترم بوده، داستان های پوارو، شرلوک و خانم مارپل را همیشه دوست داشتم و می توان گفت یکی از طرفداران ژانر معمایی و معمایی_جنایی هستم. این کتاب هم مثل تمام داستان های جنایی روایت حادثه ای مرموز، بی رحمانه و خطرناک بود که در یک قطار اتفاق می افتاد. و در این داستان هم پوارو کاشف پرونده بود… تقریبا همه ما تا بحال کتاب هایی را خوانده ایم که شخصیت ها فقط یک اسم ، حتی در بعضی کتاب ها ما از شخصیت های اصلی هم اطلاعات کافی را نداشتیم! اما در این کتاب ما خصوصیات شخصیت های فرعی داستان را هم می دانستیم. و این مشخصات و اطلاعات به طور خودکار و غیر مستقیم به ما منتقل می شد و اصلا حالت پرتابی نداشت. مثلا در یک قسمت کتاب پیرزنی به یک گوسفند تشبیه شده بود و ما از این تشبیه متوجه می شدیم که این خانوم پیر و سالخورده است و موهای سفیدی دارد. یا مثلا از روی سفارش پوارو برای کوپه درجه یک می توانستیم بفهمیم پوارو راحت طلب است. و به همین دلیل خواننده به طور کامل می توانست بفهمد که نقش اصلی کارآگاه است و به همه چیز مشکوک است. و صد البته پرتابی نبودن اطلاعات بخاطر هنر نویسنده بود. معرفی شخصیت ها توسط خود شخصیت ها انجام می شد وهمین معرفی را جذاب می کرد ولی استفاده زیاد از ان کمی حوصه سر بر شد. مثلا انجایی که اقای بوس پرنسس دراگومیردف را به پوارو معرفی می کرد معرفی اصلا پرتابی به چشم نمیامد و همین پئنی مثبت بود. زاویه دید داستان به خوبی انتخاب شده بود. اگر زاویه دید داستان چیزی جز دانای کل می بود اصلا نمی شد اطلاعات بیرون از کوپه، قطار و … را توصیف کند. توصیفات داستان خیلی خوب بود و خواننده می توانست حال و هوا را درک کند. مثلا وقتی صدای داد و فریاد میامد ما به شدن نگران می شدیم و به قول خودمان تپش قلبمان زیاد میشد. و وقت هایی هم که پوارو با یک خانوم صحبت می کرد ما فضای بی حس وحال انجا را حس میکردیم. کتاب هایی که از روی آنها فیلم ساخته می شود، و ما هم فیلم و هم کتاب را می بینیم و می خوانیم، بدون شک بهتر و بیشتر متوجه می شویم و خیلی از سوال های ما با دیدن فیلم یا خواندن کتاب برطرف می شود. یکی از مهم ترین خوبی های این کتاب پایان متفاوت ان بود که به قول خودمان خواننده را شوکه کرد! معمولا در داستان هیچوقت همه قاتل نیستند، اما در اینجا همه افراد حاضر در قطار گناهکار بودند! همین پایان جذاب و متفاوت، کاری کرد که این کتاب را بیشتر و بیشتر دوست داشته باشم. از نظرم نویسنده این کتاب(خانم کریستی) نویسنده بسیار فوق العاده ای است که شخصیت پردازی و توصیف صحنه فوق العاده ای هم دارد که همین باعث شده کتاب قتل در قطار سریع السیر شرق محشر شود. بدون شک اگر توصیفات این نویسنده نبود کتاب افت شدیدی پیدا می کرد. و چه بسیار که این موضوع در ژانر معمایی و جنایی چند برابر می بود. تنها ایراد این کتاب تکرار بعضی از جملات بود؛ که زیاد نبود و بدون شک با وجود پئن های مثبتش می توان ازش گذشت.:) و در آخر کتاب قتل در قطار سریع السیر شرق یکی از کتاب هایی است که با قطعیت می توان گفت برای معما دوستان پیشنهاد ویژه ای است. کتابی که مطمئنا بعد از خواندن آن خوشحال هستید که وقتتان را برایش گذاشته اید. پس این کتاب را از دست ندهید:)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.