یادداشت مهدی منزوی
1403/7/20
3.9
43
عید قربان هست و موسم حج یاد کتاب «خسی در میقات» جلال آل احمد افتادم. سالها پیش خوندم نمیدونم شاید بیش از بیست سال پیش. جزو کتابهای همیشه خواندنیست. بعضی کتابها قدیمی نمیشن مثل کتاب تاریخ. جلال سفرنامه حج خودش رو در سال ۱۳۴۳ برشته تحریر درآورده. قدیمها مرسوم بود قبل از تشرف به حج روشنفکران این کتاب رو تورقی میکردن. حالا به بهانه عید قربان قسمتهایی رو به اختصار اینجا میارم: چهارشنبه دوم اردیبهشت ۴۳ (عید قربان) « و چادرها عجب زیباست. از دو سه روز پیش از مراسم عرفات چادرها را میزنند بانتظار حجاج و بعدهم که حضرات رفتند دو سه روز دیگر سرپاست تا برسند و جمعشان کنند. وسطشان گشتی زدم. عین کشتی های واژگونه. و طناب ها پاروها. و بجای آب، در شن فرو رفته.» «برای خودم توجیه می کردم که این کشتار یک روزه شاید در اصل وسیله ای بوده است برای جلوگیری از کشتار آدمیزاد. و برگردیم به قربانی ابراهیم پسرش را... این درست. توجیه را بهرصورت میشود کرد. اما وضع مسلخ، به آن صورت فضاحت است. و یک دم دیدنش بزرگترین تبلیغ است برای سبزی خواری. » پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۴۳ «یادم رفت بنویسم که روز عید قربان هم صبح توپ انداختند در منی و هم ظهر بجای اذان. سه تا توپ. یعنی که عید اضحی. و حکومت سعودی روی زمینه سبز پرچمش یک شمشیر گذاشته و بالاش نوشته لا اله الا الله و بعد بعنوان اعلام عید قربان توپ می اندازند. و من درمانده ام که یعنی چه؟ تو که شمشیر زیر لااله الا الله گذاشته ای یعنی می خواهی بگویی اسلام به شمشیر دنیا را گرفت؟ که این حرف را هم فرنگی در دهان تو گذارده. و بعد، در آن اسلامی که به شمشیر دنیا را گرفت بهرصورت تو کاره ای نبودی حضرت! یک قبیله وهابی، صاحب اراضی نفت خیز، و حالا پرده دار کعبه! تو به طفیلی کمپانی آرامکو هاشمی ها را اخراج کردی و اکنون فقط لوله بان نفتی و دیگر هیچ.» #خسی_در_میقات #جلال_آل_احمد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.