یادداشت سارا شهرابی فراهانی

                همین الان کتاب رو تموم کردم. یه یادداشت طولانی در مورد کتاب دارم که بعدا توی اینستاگرام مینویسم.
این چند روزی که داشتم کتاب رو می‌خوندم همش ذهنم جایی درگیر امیر محمد اژدری بود. 
الان بعد از تموم کردن کتاب یه بغضی تو گلوم اومد.
خیلی خوب نوشته شده بود و از اون مهم تر تلاش خانم عرفانی برای پیدا کردن سوژه بود. 
سوژه جدید و کار آمد و الگویی مناسب برای نسل ده هفتادی و هشتادی که ما جوونای حاضر باشیم.
بنظرم نویسندگان کتاب حق مطلب رو ادا کرده بودن و شخصیت والای شهید رو به خوبی به نمایش گذاشتن.
من فقط چون حس کردم فصل اول و دوم میتونست شروع بهتری داشته باشه یک امتیاز کم کردم.
اما کتاب رو دوست داشتم و دلم میخواد حالا که تموم کردم یه بار دیگه از اول بخونم و بیشتر از این به جزئیات کتاب توجه کنم.
چه قدر شخصیت شهید اژدری راضی و شاکر بود به تقدیری که خدا براش رقم زد و چه قدر عجیب اونجایی که زندگی من شباهتی به زندگی ایشون پیدا کرد نگاهمون زمین تا آسمون متفاوت بود و اینجوریه که بعضی آدما شهید میشن و بعضی ها غبطه میخورن....
اینکه شهید مثل همه ی ما دهه هفتادیا دنیاشون با دنیای مجازی گره خورده بود باعث شده بود احساس نزدیکی بیشتری با شهید داشته باشم.
صحنه شهادت شهید اژدری و اونجاهایی که عاشق و تسلیم خدا بود و قسمتایی که آخرین دیدار رو با حرم امام حسین داشت و ماجرای فرید و مراد رو بیشتر از بقیه داستان دوست داشتم.
و اون تیکه ای که بریده ای از شعر سنگ صبور چاووشی رو داشت اشکم رو در آورد.
ممنون از خانم عرفانی و خانم علویان بابت نوشتن این کتاب زیبا
امیدوارم که مورد شفاعت شهید قرار بگیرن.🙏🏻
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.